انجام، اتمام، کمال، اوج، اجرا
the consummation of a contract by mutual signature
به مرحلهی اجرا در آوردن قرارداد از طریق امضای طرفین
پایان، انتها، فرجام
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(Shakespeare) it's a consummation devoutly to be wished.
آن فرجامی است که باید از روی تقوا در آرزویش بود.
به فعل رسانی ازدواج (با انجام جماع)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «consummation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/consummation