شکل جمع:
failuresخرابی، کوتاهی، عدم موفقیت، واماندگی، درمانگی، ناتوانی، شکست
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Lack of compassion is one of his greatest failures.
نداشتن شفقت یکی از بزرگترین کمبودهای اوست.
his failure to carry out his duties
ناتوانی او در انجام وظایفش
due to engine failure
به دلیل از کار افتادن موتور
heart failure
از کارافتادگی قلب
Repeated crop failures brought on famine.
ضایع شدن پیدرپی محصولات موجب قحطی شد.
His failure in the exam upset his parents.
رد شدن او در امتحان والدینش را ناراحت کرد.
Bank failures cost many jobs.
ورشکستگی بانکها موجب از دست رفتن شغلهای زیادی شد.
the government's failure in establishing friendly relations with ...
ناکامی دولت در برقراری روابط حسنه با ....
the candidate's failure
شکست نامزد انتخاباتی
That book was a failure.
آن کتاب نگرفت.
As a teacher, he was a complete failure.
بهعنوان معلم بهطور کامل ناموفق بود.
failure to yield the right of way
(رانندگی) عدم رعایت حق تقدم
Their failure to appear in court was to their disadvantage.
خودداری آنها از حضور در دادگاه به ضررشان تمام شد.
the mechanic's failure to adjust the brake
کوتاهی مکانیک در میزان کردن ترمز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «failure» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/failure