صفت تفضیلی:
more bankruptصفت عالی:
most bankruptورشکسته، ورشکست کردن و شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The company became bankrupt.
شرکت ورشکسته شد.
Free spending bankrupted the company.
ولخرجی باعث ورشکستگی شرکت شد.
a political bankrupt
سرخوردهی سیاسی
morally bankrupt
از نظر اخلاقی مردود (ورشکسته)
a bankrupt foreign policy
سیاست خارجی شکستخورده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bankrupt» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bankrupt