قسمت سوم فعل Lose
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the lost Joseph...
یوسف گمگشته ...
Your lost watch was found.
ساعت گمشدهی شما پیدا شد.
the book "Paradise Lost" by Milton
کتاب «بهشت گمشده» اثر میلتون
a lost child
کودک گمشده
a lost dog
سگ گمشده
The boat and all its men were lost at sea.
کشتی و همهی سرنشینان آن در دریا تباه شدند.
lost hours
اوقات تلفشده
lost opportunity
فرصت ازدسترفته
lost honor
شرافت ازدسترفته
a lost memory
خاطرهی زدودهشده
a lost race
مسابقهی باخته
a lost battle
نبرد همراه با شکست
lost in the crowd
ناپیدا در جمعیت
The plane was soon lost in the distance.
در فاصلهی دور هواپیما بهزودی ناپدید شد.
She felt lost on the first day on the job.
در روز اول اشتغال به کار احساس سردرگمی میکرد.
I am lost without my glasses.
بدون عینک من بیچارهام.
a lost soul
روح دچار ضلالت
a lost art
هنر فراموششده
He was lost in thought.
او غرق در تفکر بود.
(عامیانه) گمشو! برو!
غرق در (چیزی)، مجذوب (چیزی)
بیاثر (بر چیزی)، بیفایده
1- بیتوجه نسبت به، عاری از حساسیت نسبت به، بیخیال (در مورد چیزی) 2- دور از دسترس، نامهیا
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lost» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lost