( dreamlike ) خوابمانند، خوابآلود، رؤیایی، خیالی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The nightingale's song puts me into dreamy meditations.
آواز بلبل اندیشههای رؤیاآمیزی را به سرم خطور میدهد.
The child was a dreamer and played with imaginary playmates.
بچه خیالباف بود و با همبازیهای خیالی بازی میکرد.
The mountains were becoming foggier and more dreamy looking.
کوهها بهتدریج مهآلودتر و مبهمتر میشدند.
dreamy eyes
چشمان خمار
dreamy music
موسیقی رؤیایی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dreamy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dreamy