امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Musing

    American: ˈmjuːzɪŋ British: ˈmjuːzɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      mused

    • شکل سوم:

      mused

    • سوم‌شخص مفرد:

      muses

    معنی

    noun adverb
    متفکر، فکور، تفکر‌آمیز، غرق در افکار

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد musing

    1. verb to experience dreams or daydreams
      Synonyms:
      dreaming daydreaming fantasizing
    1. adjective deeply or seriously thoughtful
      Synonyms:
      thoughtful reflective contemplative meditative pondering pensive absorbed introspective ruminative brooding broody
    1. noun thought
      Synonyms:
      meditation deliberation absorption
    1. verb reflect deeply on a subject
      Synonyms:
      thinking considering contemplating reflecting pondering weighing deliberating entertaining meditating speculating mulling revolving ruminating cogitating studying
      Antonyms:
      ignoring neglecting
    1. noun a calm, lengthy, intent consideration
      Synonyms:
      thoughtfulness reflection contemplation meditative reflective pondering pensive rumination reflexion reverie introspective daydreaming absorbed

    ارجاع به لغت musing

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «musing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/musing

    لغات نزدیک musing

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دوفتیله ای دوقطعه ساز دولتمرد با نفوذ دون روال دون شمردن کسی دون پندارانه دونویسه دوکپهای دوگنجایشی دو آسه ای دچار اعتصاب دچار جنون آتش افروزی دچار روان تکان کردن دچار ضلالت شدن دچار غفلت دچارصفرا دچار تورم دچار دلهره دچار روان شیدایی دژ روان کردن روحیه