شکل جمع:
reflectionsانعکاس، بازتاب، اندیشه، تفکر، پژواک
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The reflection of my face appeared on the water.
عکس صورت من در آب ظاهر شد.
Upon further reflection I decided not to buy the house.
پس از تفکر بیشتر تصمیم گرفتم خانه را نخرم.
Our decision not to buy your painting is no reflection on the quality of your work.
تصمیم ما راجع به نخریدن نقاشی شما ربطی به کیفیت کار شما ندارد.
The rise in the rate of crime is a reflection of the breakdown of the family.
افزایش میزان تبهکاری نشانگر فروپاشی خانوادهها است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «reflection» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reflection