گذشتهی ساده:
echoedشکل سوم:
echoedوجه وصفی حال:
echoingشکل جمع:
echoesپژواک، طنین، انعکاس (صدایی که پس از بازتاب از محیط با تأخیر زمانی به چشمهی صوت برسد و توسط گوش شخص یا گیرندهای دریافت شود)
In a cave you can hear the echo of your own voice.
در غار میتوانی پژواک صدای خود را بشنوی.
The echo of footsteps could be heard in the distance.
.طنین صدای پا از دور شنیده میشد
مجازی بازتاب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The echo of his smile in her mind made her heart ache with longing for him.
بازتاب لبخندش در ذهنش قلبش را از حسرت او به درد آورد.
the echo of his words in my mind.
بازتاب حرفهایش در ذهنم
طنین انداختن، طنینانداز شدن، پیچیدن، منعکس شدن (صدا)
The roar of clouds echoed over the hills.
غرش ابر بر فراز تپهها منعکس شد.
The sound of music echoed through the hall.
آوای موسیقی در تالار پیچید.
بازتابگر ... بودن، شبیه ... بودن
The design of the mosque echoes that of The Prophet's Mosque.
طرح این مسجد بازتابگر مسجد النبی است.
The design of the church echoes that of Cologne Cathedral.
طراحی این کلیسا شبیه کلیسای جامع کلن است.
تقلید
Her style of painting was an echo of the famous impressionist artists.
سبک نقاشی او تقلیدی از هنرمندان مشهور امپرسیونیست بود.
The young actor's performance was an echo of his veteran co-star.
بازی این بازیگر جوان تقلیدی از همبازی کهنهکارش بود.
مجازی پیامد، نتیجه (معمولاً منفی)
The collapse of the Soviet Union had dangerous political echoes.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پیامدهای سیاسی خطرناکی داشت.
The echoes of past mistakes haunted him for years.
نتایج اشتباههای گذشته او را سالها آزار میداد.
واکنش
Her question was met with silence, no echo of agreement or disagreement.
پرسش او با سکوت مواجه شد، بدون واکنش موافقت یا مخالفت.
an eerie echo
واکنشی وهمانگیز
تقلیدگر، مقلد (کسی که بهدقت سخنان و عقاید یا کارهای دیگری را تقلید یا تکرار میکند)
She was just an echo of her famous older sister.
او تنها تقلیدگر خواهر بزرگتر معروفش بود.
Being an echo of her older sister, she often struggled to find her own identity.
او که مقلد خواهر بزرگترش بود، اغلب برای یافتن هویت خود دستوپا میزد.
موسیقی بازآوا (تکرار آرام عبارت موسیقایی)
The echo of the flute melody filled the room.
بازآوای ملودی فلوت اتاق را پر کرد.
the echo of the choir's harmonies
بازآوای هارمونیهای گروه کر
بازتاب، اکو (در رادار)
The radar system detected the echo of the incoming signal.
سیستم رادار بازتاب سیگنال دریافتی را شناسایی کرد.
The echo confirmed the location of the enemy ship.
اکو موقعیت کشتی دشمن را تأیید کرد.
تکرار کردن، تقلید کردن
The teacher asked the student to echo his words.
معلم از دانشآموز خواست تا سخنان او را تکرار کند.
The child tried to echo his father's words.
کودک سعی کرد حرفهای پدرش را تکرار کند.
منعکس کردن، برگرداندن (صدا)
The mountains echoed her cries for help.
کوهها فریاد کمکخواهی او را منعکس کردند.
The canyon walls echoed the sound of my voice.
دیوارهای دره، صدای من را برمیگرداند.
اخو، اکو (یکی از پریان که از عشق نارکیسوس مرد و فقط صدایش باقی ماند) (با E بزرگ نوشته میشود)
To punish Echo, Hera deprived her of speech, except for the ability to repeat the last words.
هرا برای تنبیه اخو، او را از گفتار محروم کرد؛ به جز توانایی تکرار آخرین کلمات.
Echo was a beautiful maiden.
اکو دوشیزهای زیبا بود.
جعبهی بازآوا، جعبهی پژواک
واپیچیدگی پژواک
(صدا) بلند، طنینانداز، پژواکین
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «echo» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/echo