آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

    Echo

    ˈekoʊ ˈekəʊ

    گذشته‌ی ساده:

    echoed

    شکل سوم:

    echoed

    وجه وصفی حال:

    echoing

    شکل جمع:

    echoes

    معنی echo | جمله با echo

    noun countable C2

    پژواک، طنین، انعکاس (صدایی که پس از بازتاب از محیط با تأخیر زمانی به چشمه‌ی صوت برسد و توسط گوش شخص یا گیرنده‌ای دریافت شود)

    In a cave you can hear the echo of your own voice.

    در غار می‌توانی پژواک صدای خود را بشنوی.

    The echo of footsteps could be heard in the distance.

    .طنین صدای پا از دور شنیده می‌شد

    noun countable

    مجازی بازتاب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The echo of his smile in her mind made her heart ache with longing for him.

    بازتاب لبخندش در ذهنش قلبش را از حسرت او به درد آورد.

    the echo of his words in my mind.

    بازتاب حرف‌هایش در ذهنم

    verb - intransitive C2

    طنین انداختن، طنین‌انداز شدن، پیچیدن، منعکس شدن (صدا)

    The roar of clouds echoed over the hills.

    غرش ابر بر فراز تپه‌ها منعکس شد.

    The sound of music echoed through the hall.

    آوای موسیقی در تالار پیچید.

    verb - transitive C2

    بازتابگر ... بودن، شبیه ... بودن

    The design of the mosque echoes that of The Prophet's Mosque.

    طرح این مسجد بازتابگر مسجد النبی است.

    The design of the church echoes that of Cologne Cathedral.

    طراحی این کلیسا شبیه کلیسای جامع کلن است.

    noun countable

    تقلید

    Her style of painting was an echo of the famous impressionist artists.

    سبک نقاشی او تقلیدی از هنرمندان مشهور امپرسیونیست بود.

    The young actor's performance was an echo of his veteran co-star.

    بازی این بازیگر جوان تقلیدی از هم‌بازی کهنه‌کارش بود.

    noun

    مجازی پیامد، نتیجه (معمولاً منفی)

    The collapse of the Soviet Union had dangerous political echoes.

    فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پیامدهای سیاسی خطرناکی داشت.

    The echoes of past mistakes haunted him for years.

    نتایج اشتباه‌های گذشته او را سال‌ها آزار می‌داد.

    noun

    واکنش

    Her question was met with silence, no echo of agreement or disagreement.

    پرسش او با سکوت مواجه شد، بدون واکنش موافقت یا مخالفت.

    an eerie echo

    واکنشی وهم‌انگیز

    noun countable

    تقلیدگر، مقلد (کسی که به‌دقت سخنان و عقاید یا کارهای دیگری را تقلید یا تکرار می‌کند)

    She was just an echo of her famous older sister.

    او تنها تقلیدگر خواهر بزرگ‌تر معروفش بود.

    Being an echo of her older sister, she often struggled to find her own identity.

    او که مقلد خواهر بزرگ‌ترش بود، اغلب برای یافتن هویت خود دست‌وپا می‌زد.

    noun countable

    موسیقی بازآوا (تکرار آرام عبارت موسیقایی)

    The echo of the flute melody filled the room.

    بازآوای ملودی فلوت اتاق را پر کرد.

    the echo of the choir's harmonies

    بازآوای هارمونی‌های گروه کر

    noun countable

    بازتاب، اکو (در رادار)

    The radar system detected the echo of the incoming signal.

    سیستم رادار بازتاب سیگنال دریافتی را شناسایی کرد.

    The echo confirmed the location of the enemy ship.

    اکو موقعیت کشتی دشمن را تأیید کرد.

    verb - transitive

    تکرار کردن، تقلید کردن

    The teacher asked the student to echo his words.

    معلم از دانش‌آموز خواست تا سخنان او را تکرار کند.

    The child tried to echo his father's words.

    کودک سعی کرد حرف‌های پدرش را تکرار کند.

    verb - transitive

    منعکس کردن، برگرداندن (صدا)

    The mountains echoed her cries for help.

    کوه‌ها فریاد کمک‌خواهی او را منعکس کردند.

    The canyon walls echoed the sound of my voice.

    دیوارهای دره، صدای من را برمی‌گرداند.

    noun

    اخو، اکو (یکی از پریان که از عشق نارکیسوس مرد و فقط صدایش باقی ماند) (با E بزرگ نوشته می‌شود)

    To punish Echo, Hera deprived her of speech, except for the ability to repeat the last words.

    هرا برای تنبیه اخو، او را از گفتار محروم کرد؛ به جز توانایی تکرار آخرین کلمات.

    Echo was a beautiful maiden.

    اکو دوشیزه‌ای زیبا بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد echo

    1. noun repeat, copy
      Synonyms:
      repetition imitation copy reproduction reflection answer reply reiteration mirror parallel reverberation rebound repercussion ringing mirror image parroting rubber stamp onomatopoeia
    1. verb repeat, copy
      Synonyms:
      copy reproduce imitate mimic reflect resemble mirror parrot reiterate recall react respond ring resound reverberate vibrate parallel ape second redouble ditto rubber-stamp do like go like make like impersonate

    Collocations

    echo box

    جعبه‌ی بازآوا، جعبه‌ی پژواک

    echo distortion

    واپیچیدگی پژواک

    to the echo

    (صدا) بلند، طنین‌انداز، پژواکین

    سوال‌های رایج echo

    گذشته‌ی ساده echo چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده echo در زبان انگلیسی echoed است.

    شکل سوم echo چی میشه؟

    شکل سوم echo در زبان انگلیسی echoed است.

    شکل جمع echo چی میشه؟

    شکل جمع echo در زبان انگلیسی echoes است.

    وجه وصفی حال echo چی میشه؟

    وجه وصفی حال echo در زبان انگلیسی echoing است.

    ارجاع به لغت echo

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «echo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/echo

    لغات نزدیک echo

    • - echinoid
    • - echinus
    • - echo
    • - echo box
    • - echo chamber
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.