با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Vibrate

ˈvaɪbreɪt vaɪˈbreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    vibrated
  • شکل سوم:

    vibrated
  • سوم‌شخص مفرد:

    vibrates
  • وجه وصفی حال:

    vibrating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb
ارتعاش داشتن، جنبیدن، نوسان کردن، لرزیدن، تکان خوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The explosion vibrated the windows.
- (صدای) انفجار پنجره‌ها را به لرزه درآورد.
- Violin strings vibrate and produce sound.
- تارهای ویولن می‌لرزد و صدا تولید می‌کند.
- The eardrum vibrates.
- پرده‌ی گوش مرتعش می‌شود.
- For a few years he vibrated between art and teaching.
- چند سالی (در انتخاب) میان هنر و معلمی مردد بود.
- At night the whole city vibrates with activity.
- شب‌ها همه‌ی شهر غرق در جنب‌و‌جوش است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد vibrate

  1. verb shake, quiver
    Synonyms: beat, echo, fluctuate, flutter, jar, oscillate, palpitate, pulsate, pulse, quake, resonate, resound, reverberate, ripple, shiver, sway, swing, throb, tremble, tremor, undulate, wave, waver
    Antonyms: be still

ارجاع به لغت vibrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vibrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/vibrate

لغات نزدیک vibrate

پیشنهاد بهبود معانی