گذشتهی ساده:
vibratedشکل سوم:
vibratedسومشخص مفرد:
vibratesوجه وصفی حال:
vibratingارتعاش داشتن، جنبیدن، نوسان کردن، لرزیدن، تکان خوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The explosion vibrated the windows.
(صدای) انفجار پنجرهها را به لرزه درآورد.
Violin strings vibrate and produce sound.
تارهای ویولن میلرزد و صدا تولید میکند.
The eardrum vibrates.
پردهی گوش مرتعش میشود.
For a few years he vibrated between art and teaching.
چند سالی (در انتخاب) میان هنر و معلمی مردد بود.
At night the whole city vibrates with activity.
شبها همهی شهر غرق در جنبوجوش است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «vibrate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vibrate