فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Vibrate

ˈvaɪbreɪt vaɪˈbreɪt

گذشته‌ی ساده:

vibrated

شکل سوم:

vibrated

سوم‌شخص مفرد:

vibrates

وجه وصفی حال:

vibrating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb

ارتعاش داشتن، جنبیدن، نوسان کردن، لرزیدن، تکان خوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The explosion vibrated the windows.

(صدای) انفجار پنجره‌ها را به لرزه درآورد.

Violin strings vibrate and produce sound.

تارهای ویولن می‌لرزد و صدا تولید می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The eardrum vibrates.

پرده‌ی گوش مرتعش می‌شود.

For a few years he vibrated between art and teaching.

چند سالی (در انتخاب) میان هنر و معلمی مردد بود.

At night the whole city vibrates with activity.

شب‌ها همه‌ی شهر غرق در جنب‌و‌جوش است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد vibrate

  1. verb shake, quiver
    Synonyms:
    tremble quiver shiver flutter beat throb pulse pulsate swing sway wave waver oscillate fluctuate undulate ripple quake jar resonate reverberate resound echo palpitate tremor
    Antonyms:
    be still

ارجاع به لغت vibrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vibrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vibrate

لغات نزدیک vibrate

پیشنهاد بهبود معانی