گذشتهی ساده:
jarredشکل سوم:
jarredسومشخص مفرد:
jarsوجه وصفی حال:
jarringشکل جمع:
jarsشیشه، دبه، خمره، ظرف (شیشهای یا سفالی که برای نگهداری مواد غذایی استفاده میشود)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی فوق متوسط
The children used an empty jar to collect fireflies.
بچهها از شیشهای خالی برای جمع کردن کرم شبتاب استفاده کردند.
They stored the pickles in a big clay jar.
آنها ترشیها را در خمرهی سفالی نگهداری کردند.
pickle jar
ظرف(شیشه) ترشی
a jam jar
شیشهی مربا
They sell pickles by the jar.
آنها ترشی را در بستو (یا شیشههای دربسته) میفروشند.
انگلیسی بریتانیایی یک لیوان آبجو (مقداری آبجو)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After work, the team gathered at the pub for a few jars.
بعداز کار، تیم در میخانه برای نوشیدن چند لیوان آبجو جمع شدند.
They usually have a jar or two together on Fridays.
آنها معمولاً جمعهها یکی دو لیوان آبجو با هم مینوشند.
تکان، لرزش، ضربه (ناخوشایند)
The car hit the tree with a tremendous jar.
ماشین با ضربهای شدید به درخت خورد.
The vase fell to the floor with a jar.
گلدان با یک تکان به زمین افتاد.
The harsh words which are exchanged in a family jar.
حرفهای خشنی که در یک برخورد خانوادگی رد و بدل میشود.
تکان دادن یا خوردن، لرزاندن، ضربه زدن یا ضربه خوردن، حرکت دادن (بهصورت ناخوشایند)
Falling down the stairs jarred every bone in my body.
افتادن از پلهها همهی استخوانهای بدنم را لرزاند.
The earthquake jarred the walls of the house.
زلزله، دیوارهای خانه را به لرزه انداخت.
I winced as the iron door jarred against the sidewalk.
صدای ناهنجار کشیده شدن در آهنی بر روی پیادهرو باعث چندش من شد.
The laborers jarred at each other and the police came.
عملهها با همدیگر دادوبیداد کردند و پلیس آمد.
آزار دادن، ناخوشایند بودن، اذیت کردن، دل زدن
His rude comment jarred the friendly atmosphere.
نظر بیادبانهاش فضای دوستانه را ناخوشایند کرد.
The loud music jarred my nerves.
موسیقی بلند، اعصابم را خورد کرد.
Some old tapes produce a jarring sound.
برخی نوارهای کهنهی موسیقی صدای گوشخراشی میدهند.
His father's harsh words jarred him into action.
حرفهای ناخوشایند پدرش او را تکان داد و وادار به کار کرد.
The kind of modern music that jars on unaccustomed ears
آنگونه موسیقی مدرن که برای گوشهای ناآموخته خوشایند نیست
ناسازگار بودن، تضاد داشتن، نامتناسب بودن، در تعارض بودن، نخوردن (با چیزی)
His testimony jarred with his former statements.
شهادت او با اظهارات قبلیاش اختلاف داشت.
The cheerful music jars with the sad atmosphere of the movie.
موسیقی شاد با فضای غمگین فیلم تناسب ندارد.
با صدای ناهنجار خوردن به چیزی
(در و پنجره) نیمه باز
گذشتهی ساده jar در زبان انگلیسی jarred است.
شکل سوم jar در زبان انگلیسی jarred است.
شکل جمع jar در زبان انگلیسی jars است.
وجه وصفی حال jar در زبان انگلیسی jarring است.
سومشخص مفرد jar در زبان انگلیسی jars است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «jar» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jar