آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Shake

    ʃeɪk ʃeɪk

    گذشته‌ی ساده:

    shook

    شکل سوم:

    shaken

    سوم‌شخص مفرد:

    shakes

    وجه وصفی حال:

    shaking

    شکل جمع:

    shakes

    معنی shake | جمله با shake

    noun countable B1

    ارتعاش، تکان، لرزش، تزلزل، لرز، لرزه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Malaria causes the shakes.

    مالاریا موجب لرز می‌شود.

    That news gave me the shakes.

    آن خبر مرا به لرزه انداخت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a shake of the head

    تکان سر

    verb - transitive verb - intransitive

    تکان دادن، جنباندن، آشفتن، لرزیدن، متزلزل شدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    to shake a mulberry tree

    درخت توت را تکاندن

    He signed the execution order with a shaking hand.

    با دستی لرزان حکم اعدام را امضا کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She shook the snow off her overcoat.

    برف‌ها را از روی پالتوی خویش تکاند.

    We said goodbye and shook hands.

    ما خداحافظی کردیم و دست دادیم.

    Branches were shaking in the wind.

    شاخه‌ها در باد تکان می‌خوردند.

    to give something a good shake

    چیزی را خوب تکان دادن

    I was shaking with anger.

    از خشم می‌لرزیدم.

    The news of her death shook the nation.

    خبر مرگ او ملت را تکان داد.

    Sobs shook her whole body.

    هق‌هق گریه تمام بدنش را به لرزه در‌آورد.

    Her voice shook with emotion.

    صدایش از شدت احساسات مرتعش بود.

    shake the rug well

    قالیچه را خوب بتکان

    Shake the bottle before taking the medicine.

    پیش از خوردن دارو بطری را تکان بدهید.

    the shaking minaret in Esfahan

    منارجنبان در اصفهان

    Children should never be shaken hard.

    کودکان را هرگز نباید تکان شدید داد.

    Suddenly the earth shook.

    ناگهان زمین لرزید.

    a chill that shook his body

    سرمایی که تنش را به لرزه در آورد

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد shake

    1. verb quiver, tremble
      Synonyms:
      tremble vibrate flutter flicker shudder palpitate oscillate waver move stir disturb agitate rock sway wave jerk convulse shiver rattle wobble totter dither fluctuate discompose perturb upset quail quake stagger reel jar jolt jog flap shimmy twitter brandish flit stir up set in motion chatter bump joggle succuss waggle water whip flitter churn commove concuss disquiet dodder flourish jounce quaver roil ruffle shimmer
    1. verb upset deeply
      Synonyms:
      upset disturb worry bother move discompose distress rattle frighten unsettle throw weaken undermine impair jar daunt intimidate unnerve dismay horrify consternate appall make waves throw a curve knock props out
      Antonyms:
      calm soothe placate

    Phrasal verbs

    shake down

    (با تکان دادن) فرود آوردن، تکاندن

    سرکیسه کردن، تلکه کردن

    آزمودن، امتحان کردن

    shake somebody off

    از سر باز کردن، از شر کسی خلاص شدن، از گیر کسی فرار کردن

    shake somebody up

    1- به هیجان درآوردن، آشفته کردن 2- تکان دادن، یکه خوردن

    shake something off

    از شر چیزی راحت شدن، خلاص شدن

    shake something off something

    با تکان دادن چیزی را (از چیزی) زدودن، تکاندن

    Phrasal verbs بیشتر

    shake something up

    با تکان دادن مخلوط کردن

    Collocations

    shake one's fist (at somebody)

    (به نشان تهدید) مشت خود را (به سوی کسی) تکان دادن

    shake one's head

    (معمولاً به نشان مخالفت یا منفی) سر تکان دادن، امتناع کردن

    shake somebody's hands (shake hands with somebody)

    با کسی دست دادن، دست کسی را فشردن

    Idioms

    give someone (or something) the shake

    (عامیانه) قال گذاشتن، از شر کسی راحت شدن، از گیر کسی فرار کردن، از سر باز کردن

    in a couple of shakes (or in two shakes of a lamb's tail)

    (انگلیس - عامیانه) زود، در یک آن، الان

    no great shakes

    (عامیانه) معمولی، نه مثل آش دهن سوز، نه چندان خوب یا برجسته

    shake a leg

    (عامیانه) 1- شتاب کردن، عجله کردن

    2- رقصیدن، پایکوبی کردن

    رقصیدن، پایکوبی

    shake in one's shoes

    (عامیانه) زهره ترک شدن، خیلی ترسیدن، به خود لرزیدن

    Idioms بیشتر

    shake like a leaf

    مثل برگ لرزیدن (از سرما یا ترس)

    لغات هم‌خانواده shake

    • noun
      shake, shaker, shakiness
    • adjective
      shaky, shaken
    • verb - transitive
      shake
    • adverb
      shakily

    سوال‌های رایج shake

    گذشته‌ی ساده shake چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده shake در زبان انگلیسی shook است.

    شکل سوم shake چی میشه؟

    شکل سوم shake در زبان انگلیسی shaken است.

    شکل جمع shake چی میشه؟

    شکل جمع shake در زبان انگلیسی shakes است.

    وجه وصفی حال shake چی میشه؟

    وجه وصفی حال shake در زبان انگلیسی shaking است.

    سوم‌شخص مفرد shake چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد shake در زبان انگلیسی shakes است.

    ارجاع به لغت shake

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «shake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shake

    لغات نزدیک shake

    • - Shak
    • - shakable
    • - shake
    • - shake a leg
    • - shake down
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.