امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Roil

ˌrɔɪl ˌrɔɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
آشفته کردن، مخلوط کردن، سرگردان شدن، دنبال هم دویدن، با جیغ و داد و بازی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- If you shake the bottle much, you will roil the wine.
- اگر بطری را خیلی تکان بدهی، شراب را دُردآلود می‌کنی.
- His activities will keep American politics roiled.
- فعالیت‌های او وضع سیاسی آمریکا را متلاطم نگه خواهد داشت.
- Don't let her roil you.
- نگذار اوقاتت را تلخ کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد roil

  1. verb To give trouble
    Synonyms:
    irritate annoy agitate stir-up
  1. verb Make turbid by stirring up the sediments of
    Synonyms:
    rile agitate anger annoy churn foul make turbid muddy boil stir vex moil

ارجاع به لغت roil

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «roil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/roil

لغات نزدیک roil

پیشنهاد بهبود معانی