آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Foul

    faʊl faʊl

    شکل جمع:

    fouls

    صفت تفضیلی:

    fouler

    صفت عالی:

    foulest

    معنی foul | جمله با foul

    adjective C1

    (کلام یا تصویر و غیره) قبیح، ناپسند، زشت، مستهجن، ناشایست، شیطانی، خبیث، رذل، شرور، شرارت بار، مشمئز کننده

    Don't use foul language!

    کلمات زشت به‌کار نبرید!

    a foul murder

    جنایت بیزارکننده

    adjective

    گرفته شده (در اثر انباشتگی فضولات)، مسدود، بند آمده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    a foul pipe

    لوله‌ی کثافت‌گرفته

    adjective

    آب‌و‌هوا توفانی، خراب، افتضاح

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

    مشاهده

    foul weather

    هوای بسیار بد

    adjective

    (بو) متعفن، گند، بدبو، گندناک، چرک انباشت، پرکثافت

    a foul smell

    بوی گند

    adjective

    (خوراک) فساد، گندیده، پوسیده

    foul meat

    گوشت گندیده

    adjective

    (چاپ) پرغلط، دارای خطخوردگی و حاشیه نویسی

    a foul copy

    نسخه‌ی اصلاح‌نشده

    adjective

    خائن، خیانتکار، ناامی

    adjective

    ناپاک، پلید، غلط، شنیع، ملعون، نادرست

    verb - transitive

    کثیف کردن یا شدن، نجس کردن یا شدن، پلشت کردن، آلوده کردن

    The cat fouled the carpet.

    گربه روی فرش کثافت کرد.

    Factory smoke has fouled the air.

    دود کارخانه هوا را آلوده کرده است.

    verb - transitive

    (لوله و غیره را) مسدود کردن، بند آوردن یا آمدن، گرفتن، (طناب و غیره) گوریدن، به هم تابیده شدن، درهم گیر کردن، گوراندن

    to foul a drain with grease

    راه آب را با گریس بند آوردن

    The rope fouled in the nets.

    طناب در تورها گیر کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to run foul of the law

    با قانون درگیر شدن

    verb - intransitive

    ورزش (مسابقه) تخلف کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    Because he fouled three times, he was expelled from the game.

    چون سه بار خطا کرد از مسابقه اخراج شد.

    verb - intransitive

    بی آبرو کردن، شرف کسی را لکه دار کردن، به ناموس کسی خدشه وارد آوردن

    noun countable

    ورزش (مسابقه) خطا، حیله، خلاف، جرزنی، بازی بی‌قاعده

    noun countable

    (ماهیگیری یا قایقرانی) درهم تنیدگی

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد foul

    1. adjective disgusting, dirty
      Synonyms:
      nasty dirty offensive gross filthy repulsive revolting horrid rotten vile abominable detestable loathsome putrid sickening rank tainted polluted impure squalid stinking base despicable heinous nefarious wicked infamous iniquitous scandalous disgraceful dishonorable egregious noisome notorious contaminated sullied fetid malodorous raunchy repellent shameful unclean vicious pigpen mucky yucky yecchy abhorrent
      Antonyms:
      clean pure pleasing fragrant wonderful
    1. adjective vulgar, offensive
      Synonyms:
      offensive dirty nasty indecent low coarse gross obscene foul-mouthed smutty filthy lewd abusive scurrilous blue raunchy blasphemous scatological
      Antonyms:
      inoffensive innocent moral clean
    1. adjective corrupt, dishonest
      Synonyms:
      dishonest dirty unfair unjust shady underhanded crooked unscrupulous fraudulent vicious inequitable underhand caitiff
      Antonyms:
      honest fair good just incorrupt
    1. noun infraction
      Synonyms:
      offense violation infringement breach error slip encroachment faux pas
    1. verb make or become dirty
      Synonyms:
      soil stain smudge dirty spot pollute contaminate defile sully smear besmirch taint clog fill block jam choke discolor tarnish befoul begrime desecrate entangle ensnare snarl twist
      Antonyms:
      clean purify sterilize

    Phrasal verbs

    foul out

    (به‌خاطر چندبار خطا کردن) از مسابقه حذف یا اخراج شدن

    foul up

    به گند کشیدن، خراب کردن، به هم ریختن

    Idioms

    run (or fall) foul of

    1- تصادم کردن با، خوردن به، درهم تابیده شدن، گوریده شدن 2- درگیری پیدا کردن با، گرفتاری داشتن با

    سوال‌های رایج foul

    شکل جمع foul چی میشه؟

    شکل جمع foul در زبان انگلیسی fouls است.

    صفت تفضیلی foul چی میشه؟

    صفت تفضیلی foul در زبان انگلیسی fouler است.

    صفت عالی foul چی میشه؟

    صفت عالی foul در زبان انگلیسی foulest است.

    ارجاع به لغت foul

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «foul» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foul

    لغات نزدیک foul

    • - fouetté
    • - fought
    • - foul
    • - foul ball
    • - foul language
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین کردن وهله
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.