فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Clog

klɑːɡ klɒɡ

گذشته‌ی ساده:

clogged

شکل سوم:

clogged

سوم‌شخص مفرد:

clogs

وجه وصفی حال:

clogging

شکل جمع:

clogs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb

زیادی پرکردن، لخته شدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده
noun verb - transitive verb - intransitive adverb

کنده، کلوخه، قید، پابند، ترمز، سنگین کردن، کندکردن، مسدودکردن، بستن(لوله)، متراکم و انباشته کردن، پابند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Nowruz travellers had clogged the roads.

مسافران نوروز جاده‌ها را بند آورده بودند.

The sink is clogged.

دستشویی گرفته است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

My nose is clogged.

دماغم گرفته است.

Narrow pipes clog up easily.

لوله‌های باریک زود می‌گیرند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clog

  1. noun blockage
    Synonyms:
    block obstruction impediment hindrance bar blockade drag burden snag encumbrance dead weight cumbrance
    Antonyms:
    opening clearance
  1. verb block, hinder
    Synonyms:
    block stop obstruct impede close fill plug jam choke burden hamper curb hinder dam up seal stuff stopper congest encumber fetter tie shackle leash trammel entrammel occlude glut
    Antonyms:
    open free clear unblock unclog unstop unencumber

Phrasal verbs

clog up

گرفتن، بند آوردن، بند آمدن، گیر کردن

ارجاع به لغت clog

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clog» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clog

لغات نزدیک clog

پیشنهاد بهبود معانی