با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Snag

snæɡ snæɡ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
مانع، گره، گیر، به مانعی برخورد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He snagged his pants on the barbed wire fence.
- شلوارش به نرده‌ی سیم خاردار گرفت.
- Commerce was snagged by a lack of foreign exchange.
- فقدان ارز خارجی، بازرگانی را مختل کرد.
- She succeeded in snagging a rich husband.
- موفق شد که شوهر پولداری را به تور بزند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد snag

  1. noun complication in situation
    Synonyms: bar, barrier, blockade, brake, bug, catch, Catch-22, clog, crimp, cropper, crunch, curb, difficulty, disadvantage, drag, drawback, fix, glitch, hamper, hitch, holdup, hole, hurdle, impediment, inconvenience, knot, obstacle, obstruction, pickle, problem, puzzler, scrape, spot, stumbling block, the rub, tight spot
    Antonyms: advantage, convenience
  2. verb catch on something
    Synonyms: hole, nail, rip, run into, tear

ارجاع به لغت snag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «snag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/snag

لغات نزدیک snag

پیشنهاد بهبود معانی