مانع، گره، گیر، به مانعی برخورد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He snagged his pants on the barbed wire fence.
شلوارش به نردهی سیم خاردار گرفت.
Commerce was snagged by a lack of foreign exchange.
فقدان ارز خارجی، بازرگانی را مختل کرد.
She succeeded in snagging a rich husband.
موفق شد که شوهر پولداری را به تور بزند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «snag» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/snag