امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hole

hoʊl həʊl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    holed
  • شکل سوم:

    holed
  • وجه وصفی حال:

    holing
  • شکل جمع:

    holes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
حفره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Rainwater collected in the hole of the maple tree.
- آب باران در حفره‌ی درخت افرا جمع شده است.
- I peered into the dark hole of the tree.
- از روی کنجکاوی به حفره‌ی تاریک درخت نگاه کردم.
noun countable B1
سوراخ
- The nail made a big hole in the wall.
- میخ سوراخ بزرگی در دیوار ایجاد کرد.
- His socks were full of holes.
- جورابش پر از سوراخ بود.
- a bullet hole
- سوراخ گلوله
noun countable B1
چاله
- The road is full of holes.
- جاده پر از چاله است.
- They are filling in the holes in the street.
- آن‌ها در حال پر کردن چاله‌های خیابان هستند.
noun countable
گودال
- They filled up the hole with rocks.
- گودال را با سنگ پر کردند.
- They have dug a huge hole for the new building.
- برای ساختمان جدید گودال بزرگی حفر کرده‌اند.
- It took hours to fill the hole with soil.
- ساعت‌ها طول کشید تا گودال با خاک پر شود.
noun countable
ورزش حفره، سوراخ (در گلف)
- The ball rolled into the hole.
- توپ داخل حفره غلتید.
- The course has 18 holes in total.
- زمین در مجموع ۱۸ سوراخ دارد.
- The golfer sunk the ball in the hole.
- گلف‌باز توپ را وارد سوراخ کرد.
noun countable
ورزش خان (بخشی از زمین گلف)
- I played the fifth hole well.
- خان پنجم را خوب بازی کردم.
- an eighteen-hole golf course
- زمین گلف هیجده خانی
noun countable
ورزش امتیاز (در گلف) (برای کمترین تعداد ضربه و بیشترین آمار ورود توپ به درون حفره‌ها)
- She won the game with only 10 holes.
- او تنها با ۱۰ امتیاز بازی را برد.
- We won the match by two holes.
- ما مسابقه را با دو امتیاز بردیم.
noun countable
جانورشناسی لانه، سوراخ (درون زمین) (که محل زندگی موش و غیره است) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده
- a rabbit hole
- لانه‌ی خرگوش
- a rat hole
- سوراخ موش صحرایی
noun countable informal
مجازی بیغوله، دخمه، سوراخ
- The old woman lived in a dreadful hole.
- پیرزن در بیغوله‌ی افتضاحی زندگی می‌کرد.
- The old man lived in a hole under the bridge.
- پیرمرد در دخمه‌ای زیر پل زندگی می‌کرد.
noun countable
عیب، نقص، ایراد، ضعف، اشکال
- The holes in his character were obvious.
- عیب‌های شخصیت او مشخص بود.
- the holes in his argument
- ایرادهای استدلال او
verb - transitive
سوراخ کردن
- The iceberg holed the Titanic.
- کوه یخ تایتانیک را سوراخ کرد.
- He accidentally holed the boat.
- به‌طور تصادفی قایق را سوراخ کرد.
verb - intransitive
سوراخ شدن
- The mice holed through the wall.
- موش‌ها دیوار را سوراخ کردند.
- The ship was holed in several places.
- کشتی در چندین جا سوراخ شده بود.
noun countable
مجازی حفره
- Her father's death left a hole in her life.
- مرگ پدرش حفره‌ای در زندگی او ایجاد کرد.
- There was a hole in his life.
- حفره‌ای در زندگی‌اش وجود داشت.
noun countable
ورزش حفره، شکاف (در خط دفاعی)
- The quarterback found a hole in the defense.
- کوارتربک حفره‌ای در دفاع پیدا کرد.
- The opposing team's offense struggled to find any holes in our impenetrable defensive line.
- خط حمله‌ی تیم حریف برای یافتن شکاف‌هایی در خط دفاعی نفوذناپذیر ما تلاش می‌کرد.
noun countable
شیمی فیزیک حفره (در نیمه‌رسانا) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

مشاهده
- An electron hole signifies the absence of an electron within an atom or atomic lattice.
- حفره‌ی الکترونی به معنای نبود الکترون در اتم یا شبکه‌ی اتمی است.
- A hole in the atomic lattice represents the absence of an electron.
- حفره در شبکه‌ی اتمی نشان‌دهنده‌ی نبود الکترون است.
noun
جغرافیا جای ژرف (در رودخانه و غیره)
- The locals cautioned against swimming near the dangerous hole.
- مردم محلی درباره‌ی شنا کردن در نزدیکی جای ژرف خطرناک هشدار دادند.
- The fisherman cast his line into the deep hole in the river.
- ماهیگیر نخ قلابش را به جای ژرف رودخانه انداخت.
noun
سوراخ (برای اشاره به سلول انفرادی در زندان)
- He was sent to a hole.
- او را به سوراخ انداختند.
- He spent days in the hole, isolated from the rest of the prisoners.
- او چندین روز را در سوراخ سپری کرد و از بقیه‌ی زندانیان جدا بود.
noun
وضع بد، مخمصه
- Financial losses have put the company in a hole.
- زیان‌های مالی شرکت را در وضع بدی قرار داده است.
- The loss put the team in the hole.
- آن شکست تیم را دچار وضع بدی کرد.
noun
بدهی
- fifty dollars in the hole
- پنجاه دلار بدهی
- We raised money to get out of the hole.
- پول جمع کردیم تا از بدهی خارج شویم.
verb - transitive
به سوراخ راندن
- The dogs holed the fox.
- سگ‌ها روباه را به سوراخ راندند.
- The rabbit holed the mouse.
- خرگوش موش را به سوراخ راند.
verb - transitive
وارد سوراخ کردن (با ضربه زدن)
- He holed the ball in a single shot.
- با یک ضربه توپ را وارد سوراخ کرد.
- He holed the golf ball.
- توپ گلف را وارد سوراخ کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hole

  1. noun opening in a solid object
    Synonyms:
    aperture breach break burrow cave cavern cavity chamber chasm chink cistern cleft covert crack cranny crater cut den dent depression dimple dip excavation eyelet fissure foramen fracture gap gash gorge hollow hovel keyhole lacuna lair leak mouth nest niche nick notch orifice outlet passage peephole perforation pit pocket pockmark puncture rent retreat scoop shaft shelter space split tear tunnel vacuity vent void window
    Antonyms:
    closure solid
  1. noun predicament
    Synonyms:
    box corner difficulty dilemma emergency fix imbroglio impasse jam mess pickle plight quandary scrape spot tangle
    Antonyms:
    advantage benefit good fortune

Phrasal verbs

  • hole out

    (ورزش گلف) گوی را به درون سوراخ راندن

  • hole up

    (عامیانه) 1- زمستان خوابی کردن (در لانه یا سوراخ و غیره) 2- خود را محبوس کردن، کناره‌گیری کردن، گوشه‌ی انزوا برگزیدن 3-پنهان شدن، مخفی شدن

Collocations

  • burn a hole in something

    (در اثر سوختگی آتش یا اسید و غیره) چیزی را سوراخ کردن

Idioms

  • hole in one

    (ورزش گلف) با یک ضربه گوی را از تی (tee) به سوراخ زدن

  • in the hole

    (عامیانه) در وضع بد مالی، (قسط یا وام و غیره) دارای دیرکرد، قرض‌دار

  • make a hole in

    مقدار قابل‌ملاحظه‌ای از چیزی را مصرف کردن یا کاستن

  • pick holes in

    غلط‌گیری کردن، عیوب و اشتباهات چیزی را نشان دادن، نقص و کاستی‌های چیزی را نمایان کردن

  • the hole

    1- (عامیانه) زندان مجرد، زندان انفرادی 2- (فوتبال امریکایی) شکاف در خط دفاعی

ارجاع به لغت hole

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hole» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hole

لغات نزدیک hole

پیشنهاد بهبود معانی