گذشتهی ساده:
holedشکل سوم:
holedوجه وصفی حال:
holingشکل جمع:
holesحفره
Rainwater collected in the hole of the maple tree.
آب باران در حفرهی درخت افرا جمع شده است.
I peered into the dark hole of the tree.
از روی کنجکاوی به حفرهی تاریک درخت نگاه کردم.
سوراخ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The nail made a big hole in the wall.
میخ سوراخ بزرگی در دیوار ایجاد کرد.
His socks were full of holes.
جورابش پر از سوراخ بود.
a bullet hole
سوراخ گلوله
چاله
The road is full of holes.
جاده پر از چاله است.
They are filling in the holes in the street.
آنها در حال پر کردن چالههای خیابان هستند.
گودال
They filled up the hole with rocks.
گودال را با سنگ پر کردند.
They have dug a huge hole for the new building.
برای ساختمان جدید گودال بزرگی حفر کردهاند.
It took hours to fill the hole with soil.
ساعتها طول کشید تا گودال با خاک پر شود.
ورزش حفره، سوراخ (در گلف)
The ball rolled into the hole.
توپ داخل حفره غلتید.
The course has 18 holes in total.
زمین در مجموع ۱۸ سوراخ دارد.
The golfer sunk the ball in the hole.
گلفباز توپ را وارد سوراخ کرد.
ورزش خان (بخشی از زمین گلف)
I played the fifth hole well.
خان پنجم را خوب بازی کردم.
an eighteen-hole golf course
زمین گلف هیجده خانی
ورزش امتیاز (در گلف) (برای کمترین تعداد ضربه و بیشترین آمار ورود توپ به درون حفرهها)
She won the game with only 10 holes.
او تنها با ۱۰ امتیاز بازی را برد.
We won the match by two holes.
ما مسابقه را با دو امتیاز بردیم.
جانورشناسی لانه، سوراخ (درون زمین) (که محل زندگی موش و غیره است)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
a rabbit hole
لانهی خرگوش
a rat hole
سوراخ موش صحرایی
مجازی بیغوله، دخمه، سوراخ
The old woman lived in a dreadful hole.
پیرزن در بیغولهی افتضاحی زندگی میکرد.
The old man lived in a hole under the bridge.
پیرمرد در دخمهای زیر پل زندگی میکرد.
عیب، نقص، ایراد، ضعف، اشکال
The holes in his character were obvious.
عیبهای شخصیت او مشخص بود.
the holes in his argument
ایرادهای استدلال او
سوراخ کردن
The iceberg holed the Titanic.
کوه یخ تایتانیک را سوراخ کرد.
He accidentally holed the boat.
بهطور تصادفی قایق را سوراخ کرد.
سوراخ شدن
The mice holed through the wall.
موشها دیوار را سوراخ کردند.
The ship was holed in several places.
کشتی در چندین جا سوراخ شده بود.
مجازی حفره
Her father's death left a hole in her life.
مرگ پدرش حفرهای در زندگی او ایجاد کرد.
There was a hole in his life.
حفرهای در زندگیاش وجود داشت.
ورزش حفره، شکاف (در خط دفاعی)
The quarterback found a hole in the defense.
کوارتربک حفرهای در دفاع پیدا کرد.
The opposing team's offense struggled to find any holes in our impenetrable defensive line.
خط حملهی تیم حریف برای یافتن شکافهایی در خط دفاعی نفوذناپذیر ما تلاش میکرد.
شیمی فیزیک حفره (در نیمهرسانا)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی شیمی
An electron hole signifies the absence of an electron within an atom or atomic lattice.
حفرهی الکترونی به معنای نبود الکترون در اتم یا شبکهی اتمی است.
A hole in the atomic lattice represents the absence of an electron.
حفره در شبکهی اتمی نشاندهندهی نبود الکترون است.
جغرافیا جای ژرف (در رودخانه و غیره)
The locals cautioned against swimming near the dangerous hole.
مردم محلی دربارهی شنا کردن در نزدیکی جای ژرف خطرناک هشدار دادند.
The fisherman cast his line into the deep hole in the river.
ماهیگیر نخ قلابش را به جای ژرف رودخانه انداخت.
سوراخ (برای اشاره به سلول انفرادی در زندان)
He was sent to a hole.
او را به سوراخ انداختند.
He spent days in the hole, isolated from the rest of the prisoners.
او چندین روز را در سوراخ سپری کرد و از بقیهی زندانیان جدا بود.
وضع بد، مخمصه
Financial losses have put the company in a hole.
زیانهای مالی شرکت را در وضع بدی قرار داده است.
The loss put the team in the hole.
آن شکست تیم را دچار وضع بدی کرد.
بدهی
fifty dollars in the hole
پنجاه دلار بدهی
We raised money to get out of the hole.
پول جمع کردیم تا از بدهی خارج شویم.
به سوراخ راندن
The dogs holed the fox.
سگها روباه را به سوراخ راندند.
The rabbit holed the mouse.
خرگوش موش را به سوراخ راند.
وارد سوراخ کردن (با ضربه زدن)
He holed the ball in a single shot.
با یک ضربه توپ را وارد سوراخ کرد.
He holed the golf ball.
توپ گلف را وارد سوراخ کرد.
(ورزش گلف) گوی را به درون سوراخ راندن
(عامیانه) 1- زمستان خوابی کردن (در لانه یا سوراخ و غیره) 2- خود را محبوس کردن، کنارهگیری کردن، گوشهی انزوا برگزیدن 3-پنهان شدن، مخفی شدن
(در اثر سوختگی آتش یا اسید و غیره) چیزی را سوراخ کردن
burn a hole in someone's pockets
(در مورد پول) مشتاق به خرج کردن بودن، در جیب آدم زیادی کردن
(ورزش گلف) با یک ضربه گوی را از تی (tee) به سوراخ زدن
(عامیانه) در وضع بد مالی، (قسط یا وام و غیره) دارای دیرکرد، قرضدار
مقدار قابلملاحظهای از چیزی را مصرف کردن یا کاستن
غلطگیری کردن، عیوب و اشتباهات چیزی را نشان دادن، نقص و کاستیهای چیزی را نمایان کردن
1- (عامیانه) زندان مجرد، زندان انفرادی 2- (فوتبال امریکایی) شکاف در خط دفاعی
(آدم یا چیز) ناباب، ناجور، نامناسب
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hole» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hole