با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Excavation

ˌekskəˈveɪʃn̩ ˌekskəˈveɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    excavations

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    کاوش، حفاری
    • - The excavation of these ancient buildings will take several years.
    • - از زیر خاک درآوردن این خرابه‌های باستانی سال‌ها طول خواهد کشید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد excavation

  1. noun site of digging; digging
    Synonyms: blasting, burrow, cavity, cut, cutting, dig, disinterring, ditch, dugout, exhuming, hole, hollow, mine, mining, pit, quarry, removal, scooping, shaft, shoveling, trench, trough, unearthing
    Antonyms: filling

ارجاع به لغت excavation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «excavation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/excavation

لغات نزدیک excavation

پیشنهاد بهبود معانی