با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Quarry

ˈkwɔː- / / ˈkwɑː- ˈkwɒri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    quarries

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
لاشه شکار، شکار، صید، توده انباشته، شیشه الماسی چهارگوش، آشکار کردن، معدن سنگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Finally the police captured their quarry.
- بالأخره پاسبان‌ها شخصی را که در تعقیبش بودند دستگیر کردند.
- Marble is quarried in several parts of Iran.
- در چندین جای ایران مرمر استخراج می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quarry

  1. noun goal
    Synonyms: aim, chase, game, objective, prey, prize, quest, ravin, victim

ارجاع به لغت quarry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quarry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quarry

لغات نزدیک quarry

پیشنهاد بهبود معانی