گذشتهی ساده:
prizedشکل سوم:
prizedسومشخص مفرد:
prizesوجه وصفی حال:
prizingشکل جمع:
prizesجایزه
The Nobel Prize is one of the most prestigious awards in the world.
جایزهی نوبل یکی از معتبرترین جوایز جهان است.
She won first prize in the art competition.
او در مسابقهی هنری برندهی جایزهی اول شد.
ارزش زیاد قائل شدن، گرانبها شمردن، مغتنم شمردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I highly prize his company.
مصاحبت او را بسیار گرامی میدارم.
The company prizes its employees' dedication and hard work.
این شرکت فداکاری و سختکوشی کارکنان خود را گرانبها میشمارد.
با اهرم فشار دادن یا بلند کردن
We prized the parquets off the floor.
با دیلم پارکتهای کف اتاق را کندیم.
We prized out the lid of the box.
در جعبه را به زور باز کردیم.
برنده، که احتمال برنده شدنش زیاد است، عالی، درجهیک
The prize cow at the county fair was a magnificent specimen.
گاوی درجهیکی که در این نمایشگاه به نمایش گذاشته شده بود، نمونهای چشمگیر بود.
The prize-winning dog was the star of the dog show.
سگ برندهی جایزه ستارهی شو سگها بود.
کامل، تمامعیار، به تمام معنی
The storm caused prize chaos.
طوفان باعث بههمریختگی کامل شد.
The artist's prize masterpiece captivated viewers.
شاهکار به تمام معنی این هنرمند بینندگان را مجذوب خود کرد.
غنیمت
The pirates celebrated their victory by dividing the captured prize among themselves.
دزدان دریایی پیروزی خود را با تقسیم غنیمت بهدستآمده میان خود جشن گرفتند.
The privateer attacked enemy vessels and brought back several prizes to the port.
فرماندهی مزدورناو به کشتیهای دشمن حمله کرد و چندین غنیمت با خود به بندر آورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «prize» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prize