با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Conquest

ˈkɑːŋkwest ˈkɒŋkwest
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    conquests

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
غلبه، پیروزی، غلبه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the conquest of England by the Romans
- تسخیر انگلستان توسط رومی‌ها
- conquest of the space
- دستیابی بر فضا
- The first king to make conquests ...
- (فردوسی) نخستین خدیوی که کشور گشود ...
- The newcomer, a handsome man, made many conquests.
- تازه‌وارد که مرد خوش‌قیافه‌ای بود، زن‌های متعددی را به تور زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conquest

  1. noun defeat, victory
    Synonyms: acquisition, annexation, appropriation, big win, clean sweep, conquering, coup, defeating, discomfiture, grand slam, invasion, killing, occupation, overthrow, rout, routing, score, splash, subdual, subjection, subjugation, success, takeover, triumph, vanquishment, win
    Antonyms: failure, forfeit, loss, surrender, yielding
  2. noun enchantment; person enchanted
    Synonyms: acquisition, adherent, admirer, captivation, catch, enthrallment, enticement, fan, feather in cap, follower, prize, seduction, supporter, worshiper

Collocations

  • the (norman) conquest

    فتح انگلستان توسط نورمانها (در سال 1066 میلادی)

ارجاع به لغت conquest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conquest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conquest

لغات نزدیک conquest

پیشنهاد بهبود معانی