با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Occupation

ˌɑːkjəˈpeɪʃn ˌɒkjəˈpeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    occupations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
شغل، پیشه، حرفه، کار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- His occupation is farming.
- کار او کشاورزی است.
- Writing has been his occupation for many years.
- سال‌هاست که حرفه‌ی او نویسندگی است.
- The occupation of two offices at the same time is illegal.
- تصدی دو شغل در آن واحد غیرقانونی است.
noun countable
اشغال، تصرف
- the German occupation of Paris
- اشغال پاریس توسط آلمان‌ها
- England's occupation of that waterway
- تصرف آن آبراه توسط انگلستان
- occupation forces
- نیروهای اشغالی
- The palace is still in the occupation of its hereditary owner.
- آن کاخ هنوز هم در اشغال مالک موروثی آن است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد occupation

  1. noun profession, business
    Synonyms: activity, affair, calling, chosen work, craft, daily grind, day gig, do, dodge, employment, game, grindstone, hang, job, lick, line, line of work, métier, moonlight, nine-to-five, play, post, pursuit, racket, rat race, slot, thing, trade, vocation, walk of life, what one is into, work
    Antonyms: entertainment, fun, hobby, pastime
  2. noun control, possession
    Synonyms: habitation, holding, inhabitancy, inhabitation, occupancy, ownership, residence, settlement, tenancy, tenure, title, use
  3. noun seizure, takeover
    Synonyms: attack, capture, conquest, entering, foreign rule, invasion, subjugation
    Antonyms: giving up, surrender, yielding

لغات هم‌خانواده occupation

ارجاع به لغت occupation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «occupation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/occupation

لغات نزدیک occupation

پیشنهاد بهبود معانی