شکل جمع:
occupationsشغل، پیشه، حرفه، کار
His occupation is farming.
کار او کشاورزی است.
Writing has been his occupation for many years.
سالهاست که حرفهی او نویسندگی است.
The occupation of two offices at the same time is illegal.
تصدی دو شغل در آن واحد غیرقانونی است.
اشغال، تصرف
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the German occupation of Paris
اشغال پاریس توسط آلمانها
England's occupation of that waterway
تصرف آن آبراه توسط انگلستان
occupation forces
نیروهای اشغالی
The palace is still in the occupation of its hereditary owner.
آن کاخ هنوز هم در اشغال مالک موروثی آن است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «occupation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/occupation