فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Holding

ˈhoʊldɪŋ ˈhəʊldɪŋ

شکل جمع:

holdings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

دارایی، مایملک، ملک متصرفی، مال، سهام، مستغل

He sold all of his holdings in that company.

او همه‌ی سهام خود در آن شرکت را فروخت.

The bank’s holdings in real estate have increased over the years.

مستغلات بانک طی سال‌ها افزایش یافته است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The company’s holdings include several office buildings and land in the city center.

اموال شرکت شامل چندین ساختمان اداری و زمین در مرکز شهر است.

holding of my family

دارایی خانواده‌ی من

noun uncountable

ورزش (فوتبال آمریکایی) هولدینگ، گرفتن بازیکن (خطای گرفتن بازیکنی که توپ در دست ندارد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The player was flagged for holding when he grabbed the defender’s jersey.

بازیکن به‌دلیل هولدینگ، زمانی که پیراهن مدافع را کشید، جریمه شد.

Holding is one of the most common penalties in American football.

گرفتن بازیکن یکی از شایع‌ترین جریمه‌ها در فوتبال آمریکایی است.

noun uncountable

ورزش (بسکتبال) خطای گرفتن حریف (استفاده از دست برای گرفتن حریفی که توپ ندارد)

The coach was upset after the holding foul led to a free throw for the opposing team.

مربی ناراحت بود چون خطای گرفتن منجر به پرتاب آزاد برای تیم حریف شد.

The coach reminded the players not to commit holding fouls during the game.

مربی به بازیکنان یادآوری کرد که درطول بازی از خطای گرفتن خودداری کنند.

adjective

ورزش (فوتبال) نگه‌دارنده (بازیکنی که نقش دفاعی دارد)

The team struggled because they didn't have a holding player to control the midfield.

تیم به‌دلیل نداشتن هافبک نگه‌دارنده برای کنترل میانه‌ی زمین دچار مشکل شد.

A holding midfielder’s primary responsibility is to protect the defense and disrupt the opponent’s attack.

مسئولیت اصلی هافبک نگه‌دارنده محافظت از دفاع و مختل کردن حملات حریف است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد holding

  1. noun something, as land and assets, legally possessed.
    Synonyms:
    property possession belongings retention keeping estate
  1. adjective
    Synonyms:
    closing impeding

Idioms

to be left holding the baby

(عامیانه) مجبور به انجام کاری شدن (به خاطر شانه خالی کردن دیگران)، (کارها) روی دست کسی افتادن

be left holding the bag

(عامیانه) تقصیرکار شناخته شدن (در حالی که دیگران سودش را می‌برند)، دلال مظلمه شدن

لغات هم‌خانواده holding

ارجاع به لغت holding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «holding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/holding

لغات نزدیک holding

پیشنهاد بهبود معانی