آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Belongings

bɪˈlɑːŋɪŋz bɪˈlɒŋɪŋz

معنی belongings | جمله با belongings

plural B2

وسایل، اموال، متعلقات (چیزهایی که شخص در اختیار دارد به ویژه آن‌هایی که قابل حمل هستند)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The thief stole all of my valuable belongings from my car.

دزد تمام وسایل ارزشمندم را از ماشینم دزدید.

She packed her belongings into a suitcase before leaving for her trip.

قبل از رفتن به سفر، اموالش را در یک چمدان گذاشت.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد belongings

  1. noun personal possessions
    Synonyms:
    stuff things goods property effects assets personal property chattels gear paraphernalia appurtenances accouterments

ارجاع به لغت belongings

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «belongings» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/belongings

لغات نزدیک belongings

پیشنهاد بهبود معانی