امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Belongings

bɪˈlɑːŋɪŋz bɪˈlɒŋɪŋz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

plural B2
وسایل، اموال، متعلقات (چیزهایی که شخص در اختیار دارد به ویژه آن‌هایی که قابل حمل هستند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The thief stole all of my valuable belongings from my car.
- دزد تمام وسایل ارزشمندم را از ماشینم دزدید.
- She packed her belongings into a suitcase before leaving for her trip.
- قبل از رفتن به سفر، اموالش را در یک چمدان گذاشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد belongings

  1. noun personal possessions
    Synonyms: accouterments, appurtenances, assets, chattels, effects, gear, goods, paraphernalia, personal property, property, stuff, things

ارجاع به لغت belongings

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «belongings» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/belongings

لغات نزدیک belongings

پیشنهاد بهبود معانی