امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gear

ɡɪr ɡɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    gears

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
دنده، چرخ‌دنده، مجموع چرخ‌های دنده‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the third gear
- دنده‌ی سه
- to gear production to demand
- تولید را با میزان تقاضا هماهنگ کردن
- The plant geared up production.
- کارخانه بر میزان تولید افزود.
- His business is in high gear.
- کسب و کارش خیلی روبه‌راه است.
noun
(اتومبیل) دنده، بخشی از موتور که کار ویژه‌ای انجام می‌دهد
- Put the car in gear!
- ماشین را تو دنده بگذار!
noun
اسباب، لوازم، دستگاه‌‌، ادوات، افزار، آلات
- heating gear
- دستگاه تنظیم حرارت
noun
جامه، پوشش، جامه و مخلفات آن، پوشاک
noun
افسار و دهنه و زین و برگ اسب
noun
(انگلیس) مطلوب، عالی
noun
(وسایل قابل حمل که برای انجام کاری لازم‌اند) ابزار، یراق، بساط، بوب، طناب‌ها و بادبان‌های قایق، آچارها
noun
(در اصل) لباس و ساز و برگ سرباز
verb - transitive
دنده‌دار (یا دندانه‌دار) کردن، آماده کارکردن، پوشانیدن
verb - intransitive
مجهز کردن (به ساز و برگ و یا وسایل لازم)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gear

  1. noun equipment
    Synonyms:
    accessory accouterment adjunct apparatus appendage appurtenance baggage belongings contraption effects encumbrances fittings habiliment harness impedimenta instrument kit kit and kaboodle luggage machinery material materiel means outfit paraphernalia possessions rigging setup stuff supply tackle things tools trappings
  1. noun toothed part of wheel
    Synonyms:
    cog cogwheel gearwheel pinion ragwheel sprocket spurwheel
  1. noun clothing
    Synonyms:
    apparel array attire clothes costume drapes dress duds feathers garb garments habit outfit rags threads toggery togs wear
  1. verb prepare, equip
    Synonyms:
    accouter adapt adjust appoint arm blend fit fit out furnish harness match organize outfit ready regulate rig suit tailor turn out

Phrasal verbs

  • gear down

    از سرعت کاستن، دنده‌ی پایین‌تر به کار بردن

Collocations

  • high gear

    دنده‌ی بالا، سرعت زیاد، موفقیت، روبه‌راهی

  • in gear

    وصل به دنده‌ی ماشین، توی دنده، آماده به کار

  • out of gear

    دنده خلاص، رها، غیر وصل به موتور

Idioms

  • shift gears

    دنده عوض کردن، تغییر روش دادن

ارجاع به لغت gear

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gear

لغات نزدیک gear

پیشنهاد بهبود معانی