شکل جمع:
habitsعادت، خو، مشرب، ظاهر، روش
to form a habit
خو گرفتن، عادت کردن
Gambling is a bad habit.
قماربازی عادت بدی است.
His father had the habit of coughing regularly and spitting on the ground.
پدرش عادت داشت مرتب سرفه کند و روی زمین تف بیندازد.
Cigarette smoking can easily become a habit.
سیگار کشیدن میتواند بهآسانی تبدیل به اعتیاد شود.
a habit of the mind
خصلت فکری
a trailing habit
(گیاه) تمایل به آویخته شدن
He has fallen into the habit of borrowing money.
او به پول قرض کردن خو گرفته است.
Gradually the child fell out of the habit of sucking his thumb.
کودک بهتدریج عادت مکیدن انگشت خود را فراموش کرد.
جامه، لباس روحانیت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Christian monks' habit
جامهی راهبان مسیحی
a priest's habit
لباس کشیش
a riding habit
لباس اسبسواری
جامه پوشیدن
عادت شدن
ترک عادت کردن
عادت زشت، عادت ناپسند
خود را از عادت یا اعتیادی رهانیدن
fall (or get) into the habit (of)
خوگرفتن (به)، به عادتی دچار شدن
fall (or get) out of the habit (of)
عادتی را ترک کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «habit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/habit