صفت تفضیلی:
more habitualصفت عالی:
most habitual(وابسته به خوی یا عادت) عادتی، خویی، منشی
she started her habitual crying.
او گریهی خود را بر حسب عادت سر داد.
He's a habitual smoker, he always has a cigarette while having dinner.
او یک سیگاری بر حسب عادت است، او همیشه هنگام شام خوردن سیگار میکشد.
His drinking had become habitual.
مشروب نوشیدنش تبدیل به عادت شد.
عادی، بهروال، همیشگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
he sat on his habitual seat at the head of the table.
او در جای همیشگی خود در صدر میز نشست.
(ناشی از عادت یا اعتیاد) ریشهدار، دیرینه
one of those habitual gamblers
یکی از آن قمار بازهای قهار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «habitual» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/habitual