با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Repetitious

ˌrepəˈtɪʃəs ˌrepəˈtɪʃəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adjective
    تکراری، مکرر
    • - The industrial revolution freed workers from dull and repetitious work.
    • - انقلاب صنعتی کارگران را از کار خسته‌کننده و تکراری نجات داد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد repetitious

  1. adjective wordy, tedious
    Synonyms: alliterative, boring, dull, echoic, iterant, iterative, long-winded, plangent, pleonastic, prolix, recapitulatory, redundant, reiterative, repeating, repetitive, resonant, tautological, verbose, windy
    Antonyms: concise, simple

لغات هم‌خانواده repetitious

ارجاع به لغت repetitious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «repetitious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/repetitious

لغات نزدیک repetitious

پیشنهاد بهبود معانی