فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Concise

kənˈsaɪs kənˈsaɪs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

مختصر، موجز، کوتاه، فشرده، عاری از هرگونه توضیح و جزئیات اضافی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The speaker delivered a concise presentation that covered all the main points in just ten minutes.

سخنران سخنرانی مختصری را ارائه کرد که تمام نکات اصلی را تنها در ده دقیقه پوشش داد.

The executive gave a concise summary of the company's financial performance during the board meeting.

مدیر اجرایی در جلسه‌ی هیئت‌مدیره خلاصه‌ای عاری از حشو و زوائد از عملکرد مالی شرکت ارائه کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I bought a concise English-Persian dictionary to help me learn the Persian language.

فرهنگ فشرده‌ی انگلیسی به فارسی را خریدم تا به من در یادگیری زبان فارسی کمک کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد concise

  1. adjective short, to the point
    Synonyms:
    brief short succinct compact pithy compendious summary abridged condensed compressed curt laconic lean terse meaty breviloquent compendiary synoptic short and sweet boiled down epigrammatic in a nutshell marrowy
    Antonyms:
    long lengthy wordy redundant long-winded repetitive expansive

ارجاع به لغت concise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «concise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/concise

لغات نزدیک concise

پیشنهاد بهبود معانی