فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Concise

kənˈsaɪs kənˈsaɪs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    مختصر، موجز، کوتاه، فشرده، عاری از هرگونه توضیح و جزئیات اضافی
    • - The speaker delivered a concise presentation that covered all the main points in just ten minutes.
    • - سخنران سخنرانی مختصری را ارائه کرد که تمام نکات اصلی را تنها در ده دقیقه پوشش داد.
    • - The executive gave a concise summary of the company's financial performance during the board meeting.
    • - مدیر اجرایی در جلسه‌ی هیئت‌مدیره خلاصه‌ای عاری از حشو و زوائد از عملکرد مالی شرکت ارائه کرد.
    • - I bought a concise English-Persian dictionary to help me learn the Persian language.
    • - فرهنگ فشرده‌ی انگلیسی به فارسی را خریدم تا به من در یادگیری زبان فارسی کمک کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد concise

  1. adjective short, to the point
    Synonyms: abridged, boiled down, breviloquent, brief, compact, compendiary, compendious, compressed, condensed, curt, epigrammatic, in a nutshell, laconic, lean, marrowy, meaty, pithy, short and sweet, succinct, summary, synoptic, terse
    Antonyms: expansive, lengthy, long, long-winded, redundant, repetitive, wordy

ارجاع به لغت concise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «concise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/concise

لغات نزدیک concise

پیشنهاد بهبود معانی