مختصر، موجز، کوتاه، فشرده، عاری از هرگونه توضیح و جزئیات اضافی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The speaker delivered a concise presentation that covered all the main points in just ten minutes.
سخنران سخنرانی مختصری را ارائه کرد که تمام نکات اصلی را تنها در ده دقیقه پوشش داد.
The executive gave a concise summary of the company's financial performance during the board meeting.
مدیر اجرایی در جلسهی هیئتمدیره خلاصهای عاری از حشو و زوائد از عملکرد مالی شرکت ارائه کرد.
I bought a concise English-Persian dictionary to help me learn the Persian language.
فرهنگ فشردهی انگلیسی به فارسی را خریدم تا به من در یادگیری زبان فارسی کمک کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «concise» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/concise