با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Redundant

rɪˈdʌndənt rɪˈdʌndənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more redundant
  • صفت عالی:

    most redundant

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective C2
(واژه یا وند) زاید، زیادی، حشوآمیز، دارای اطناب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
adjective
زیاده، بیش از حد لزوم، مفرط، مازاد بر احتیاج
adjective
(انگلیس) اخراج شده (به خاطر مازاد بودن)، اخراجی
- In the sentence "he lives alone by himself" the phrase" by himself" is redundant.
- در جمله‌ی «او تنها با خودش زندگی می‌کند» عبارت «با خودش» زاید است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد redundant

  1. adjective excessive; repetitious
    Synonyms: bombastic, de trop, diffuse, extra, extravagant, inessential, inordinate, iterating, long-winded, loquacious, oratorical, padded, palaverous, periphrastic, pleonastic, prolix, reiterating, spare, supererogatory, superfluous, supernumerary, surplus, tautological, unnecessary, unwanted, verbose, wordy
    Antonyms: concise, essential, single, singular

ارجاع به لغت redundant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «redundant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/redundant

لغات نزدیک redundant

پیشنهاد بهبود معانی