آخرین به‌روزرسانی:

Duly

ˈduːli ˈdjuːli

معنی و نمونه‌جمله

adverb

بنابر مقرر، بنابربر وظیفه، به‌قدر لازم، به‌موقع خود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The new ambassador was duly received.

سفیر جدید را طبق روال معمول پذیرفتند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد duly

  1. adverb accordingly, properly
    Synonyms:
    appropriately suitably correctly properly rightfully deservedly befittingly decorously punctually on time at the proper time
    Antonyms:
    improperly unsuitably unduly

لغات هم‌خانواده duly

ارجاع به لغت duly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «duly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/duly

لغات نزدیک duly

پیشنهاد بهبود معانی