Duly

ˈduːli ˈdjuːli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adverb
بنابر مقرر، بنابربر وظیفه، به‌قدر لازم، به‌موقع خود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The new ambassador was duly received.
- سفیر جدید را طبق روال معمول پذیرفتند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد duly

  1. adverb accordingly, properly
    Synonyms: appropriately, at the proper time, befittingly, correctly, decorously, deservedly, on time, punctually, rightfully, suitably
    Antonyms: improperly, unduly, unsuitably

لغات هم‌خانواده duly

ارجاع به لغت duly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «duly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/duly

لغات نزدیک duly

پیشنهاد بهبود معانی