شکل جمع:
duesمقرر، تعیینشده، قرارشده
The due date for the project submission is tomorrow.
فردا وقت مقرر تحویل پروژه است.
Please return the library book by the due time.
لطفاً کتاب کتابخانه را در وقت تعیینشده عودت دهید.
The plane is due at 6 P.M.
هواپیما ساعت شش بعد از ظهر میرسد.
The train is due to leave any minute.
قرار است قطار تا چند لحظهی دیگر حرکت کند.
پرداختنی، موعدرسیده، مقرر (مبلغ و پول و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The rent is due today.
موعد پرداخت کرایه امروز است.
The next installment is due on the first of the month.
سررسید قسط بعدی اول ماه است.
The rent will fall due every two weeks.
موعد پرداخت کرایه هر دو هفته یکبار است.
حق
I gave him his due.
حقش را به او دادم.
Give me my due.
حقم را به من بده.
بدهی
Failure to pay the due on time may result in additional fees.
پرداخت نکردن بهموقع بدهی ممکن است منجر به هزینههای اضافی شود.
The customer was charged a late fee for not paying the balance due.
به دلیل پرداخت نکردن ماندهی بدهی از مشتری هزینهی تأخیر دریافت میشود.
حق عضویت
If you haven't paid your dues you can't get in!
اگر حق عضویت نداده باشی، اجازهی ورود نداری!
She was unable to attend the meeting as she hadn't paid her dues.
او نتوانست در جلسه شرکت کند زیرا حق عضویت خود را پرداخت نکرده بود.
مستقیماً بهسمت (شمال و جنوب و غیره)
The birds flew due west.
پرندگان مستقیماً بهسمت غرب پرواز کردند.
They traveled due north.
مستقیماً به سمت شمال سفر کردند.
مناسب، مقتضی، شایسته
in due time
در وقت مناسب
The body was laid to rest with due military ceremonies.
جسد را طی مراسم نظامی شایسته به خاک سپردند.
I don't think my project was given due attention.
فکر میکنم که طرح من مورد توجه مقتضی قرار نگرفت.
قانونی
The police officer conducted a due investigation before making an arrest.
افسر پلیس قبل از دستگیری تحقیقات قانونی را انجام داد.
The insurance company required due proof of loss before processing the claim.
شرکت بیمه پیش از رسیدگی به خسارت، نیاز به اثبات قانونی ضرر و زیان داشت.
قدیمی بهدرستی
The king's orders were due carried out by his loyal subjects.
دستورات شاه بهدرستی توسط رعایای وفادارش اجرا میشد.
The messenger delivered the royal decree due.
فرستاده فرمان سلطنتی را بهدرستی تحویل داد.
جمع حساب بدهکار تراز، بدهی
از کسی قدردانی کردن، خدمات کسی را تقدیر کردن (ارج نهادن)
(عامیانه) در اثر کوشش و رنجبری مقام یا امتیاز به دست آوردن، وظیفهی خود را ادا کردن
باید اجر زحمات دیگران را بدهی، قدرشناس باش
اگر گستاخی نباشد، محترما، با کمال احترام، با تمام احترامی که برای شما قائلم
به موقع خود، به هنگام خود، به نوبهی خود
پاداش کار خوب همه حتی شیطان را باید داد، حتی حق شیطان را هم نباید پایمال کرد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «due» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/due