شکل جمع:
fairsصفت تفضیلی:
fairerصفت عالی:
fairestعادلانه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
The defendant is entitled to a fair trial under the law.
طبق قانون، متهم مستحق محاکمهی عادلانه است.
I hope the judge will make a fair decision in the case.
امیدوارم قاضی در این پرونده تصمیم عادلانهای بگیرد.
منصفانه (سود و قیمت و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The fair price of the concert tickets made them sell out within minutes.
قیمت منصفانهی بلیتهای کنسرت باعث شد در عرض چند دقیقه به فروش برسند.
Negotiations are underway to determine a fair wage for the employees.
مذاکرات برای تعیین دستمزد منصفانه برای کارکنان در حال انجام است.
ورزش جوانمردانه (رقابت و مبارزه)
Fair play is the foundation of a healthy sports environment.
بازی جوانمردانه پایه و اساس محیط ورزشی سالم است.
Despite the rivalry between the two teams, they both agreed to have a fair fight.
علیرغم رقابت بین دو تیم، هر دو موافقت کردند که مبارزهای جوانمردانه داشته باشند.
روشن (پوست و چهره)
She had fair skin.
پوستش روشن بود.
His fair complexion made him stand out in the crowd.
رنگ پوست روشنش او را در میان جمعیت متمایز میکرد.
بور، بلوند (مو)
He had fair hair.
موهایش بور بود.
Her fair hair shone in the sunlight.
موهای بلوند او زیر نور خورشید میدرخشید.
قابل ملاحظه، قابل توجه (مبلغ و تعداد و غیره)
I have saved a fair amount of money for my vacation.
مقدار قابل ملاحظهای پول برای تعطیلاتم پسانداز کردهام.
I saw a fair number of people waiting in line for the concert tickets.
تعداد قابل توجهی از مردم را دیدم که برای بلیت کنسرت در صف ایستاده بودند.
متوسط (بعد از فعل میآید)
Her geography is good and her Persian composition is fair.
جغرافی او خوب و انشای فارسی او متوسط است.
Animations are rated on a scale of poor, fair, good and excellent.
انیمیشنها در درجهی ضعیف، متوسط، خوب و عالی درجهبندی میشوند.
خوب (ولی نه عالی) (ایده و حدس و بخت و غیره)
I made a fair guess about the outcome of the match.
درمورد نتیجهی بازی حدس خوبی زدم.
We had a fair chance of winning the prize.
بخت خوبی برای بردن جایزه داشتیم.
آبوهوا خوب، مساعد، بیطوفان، بیبادوباران
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی آبوهوا
Let's go for a walk in the park and enjoy the fair weather today.
بیایید در پارک قدم بزنیم و از هوای خوب امروز لذت ببریم.
Fair weather is perfect for outdoor activities like hiking and swimming.
آبوهوای مساعد برای انجام فعالیتهای در فضای باز مانند پیادهروی و شنا مناسب است.
ادبی قدیمی زیبا، خوبرو (زن)
She was a fair maiden.
دوشیزهای زیبا بود.
The fair princess captivated everyone with her beauty.
شاهزادهخانم خوبرو با زیباییاش همه را مجذوب خود کرد.
بازار مکاره (رویداد عمومی موقتی بزرگی که در آن کالاهای گوناگون روی میزهای مخصوصی خریدوفروش میشود)
Fairs usually travel from town to town.
بازارهای مکاره معمولاً از شهری به شهر دیگر نقلمکان میکنند.
Local artisans showcased their crafts and artwork at the fair.
صنعتگران محلی صنایع دستی و آثار هنری خود را در بازار مکاره به نمایش گذاشتند.
شهربازی (سیار)، کارناوال
The fair was packed with people eager to win stuffed animals.
این شهربازی مملو از افرادی بود که مشتاق بردن حیوانات عروسکی بودند.
The fair is coming to town next week, with thrilling rides and delicious food.
این کارناوال هفتهی آینده با وسایل سواری هیجانانگیز و غذاهای خوشمزه به شهر میآید.
نمایشگاه (برای عرضه و فروش یک کالای خاص)
Thousands of people visit the Tehran Book Fair every year.
سالانه هزاران نفر از نمایشگاه کتاب تهران بازدید میکنند.
The toy fair is a must-visit event for anyone interested in the toy industry.
نمایشگاه اسباببازی رویدادی است که هر علاقهمند به صنعت اسباببازی از آن بازدید کرد.
بازار (رویدادی عمومی در حومهی شهر که در آن دام و طیور و محصولات آنها به فروش میرسد)
The cattle fair was postponed due to the outbreak of a contagious disease among the livestock.
بازار حیوانات اهلی به دلیل شیوع بیماری واگیردار در بین دامها به تعویق افتاد.
We drove past the empty field that had just hosted the fair last week.
از کنار زمین خالیای که هفتهی گذشته میزبان بازار بود، گذشتیم.
جشنواره (نوعی رویداد عمومی که در خارج از خانه و اغلب برای جمعآوری پول برای هدفی خاص برگزار میشود)
The school fair is a great opportunity to raise money for charity.
جشنوارهی مدرسه فرصتی عالی برای جمعآوری پول برای امور خیریه است.
The school fair is happening tomorrow.
جشنوارهی مدرسه فردا برگزار میشود.
منصف (شخص)
a fair judge
قاضی منصف
a fair teacher
معلم منصف
خالص
I prefer fair sparkling water over any other type of carbonated beverage.
آب گازدار خالص را به هر نوع نوشیدنی گازدار دیگری ترجیح میدهم.
Fair sparkling water is a great alternative to sugary sodas.
آب گازدار خالص جایگزینی عالی برای نوشابههای قندی است.
خوانا (خط و نوشتار)
The handwriting was fair.
دستخط خوانا بود.
The document was written in a fair hand.
این سند با خط خوانا نوشته شده است.
آبوهوا موافق (باد و غیره)
The fair wind propelled the ship forward through the sea.
باد موافق کشتی را در دریا به جلو میراند.
The sailors rejoiced when they felt the fair wind.
ملوانان وقتی باد موافق را احساس کردند، خوشحال شدند.
قدیمی بدون مانع (راه و مسیر و غیره)
The knight's path to the castle was a fair one.
راه شوالیه به قلعه مسیری بدون مانع بود.
She found a fair route.
مسیر بدون مانعی را پیدا کرد.
منصفانه
He competed fair.
منصفانه رقابت کرد.
We must compete fair.
باید منصفانه رقابت کنیم.
آبوهوا صاف شدن
As the clouds dispersed, it started to fair.
با پراکنده شدن ابرها، هوا شروع به صاف شدن کرد.
I was worried the storm would last all day, but the weather started to fair earlier than expected.
نگران بودم که طوفان تمام روز ادامه داشته باشد اما هوا زودتر از حد انتظار صاف شد.
صاف کردن، دارای سطح صاف و صیقلی کردن (بهویژه در کشتیسازی)
The skilled craftsmen carefully faired the edges of the planks.
صنعتگران ماهر لبههای تختهها را با دقت صاف کردند.
The boat builder meticulously faired the hull before applying the final coat of paint.
سازندهی قایق پیش از اعمال آخرین لایهی رنگ، بدنه را بهدقت دارای سطح صیقلی کرد.
قدیمی زیبایی
The fair of her appearance left everyone in awe.
زیبایی ظاهرش همه را در بهت فرو برد.
The fair of her smile lit up the room.
زیبایی لبخندش اتاق را روشن کرد.
قدیمی زن
The fair's beauty was renowned throughout the kingdom.
زیبایی این زن در سراسر پادشاهی مشهور بود.
The fair was courted by many suitors.
این زن خواستگاران زیادی داشت.
محتمل بودن، به احتمال زیاد (کردن یا بودن)
صادقانه و خالصانه، بیشیلهپیله، جوانمردانه، عادلانه و منصفانه، در کمال درستی و صداقت، درست و قانونی
(انجام دادن کاری یا به دست آوردن چیزی) هرطور(ی)شده، به هر حربهای که شده (حتی غیرمنصفانه)
منصفانه رفتار کردن، جوانمردانه رفتار کردن، از مقررات پیروی کردن
دربارهی عشق و جنگ میتوان از هر ترفندی استفاده کرد.
صادقانه و خالصانه، بیشیلهپیله، جوانمردانه، عادلانه و منصفانه، در کمال درستی و صداقت، درست و قانونی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fair» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fair