گذشتهی ساده:
marketedشکل سوم:
marketedسومشخص مفرد:
marketsوجه وصفی حال:
marketingشکل جمع:
marketsاقتصاد بازار (به معنای تقاضا یا مشتری)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
The company is trying to expand into the Asian market.
این شرکت در تلاش است وارد بازار آسیا شود.
The market for organic food has grown rapidly in recent years.
بازار مواد غذایی ارگانیک در سالهای اخیر بهسرعت رشد کرده است.
a meat market
بازار گوشت
the city market
بازار شهر
a good market for new products
بازار خوبی برای فرآوردههای تازه
The market is dull.
بازار کساد است.
the Latin American market
بازار کشورهای امریکای لاتین
an active market
بازار داغ (پر رونق) بازار فعال
اقتصاد بازار (عرصهی تجارت)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Competition in the smartphone market is extremely intense.
رقابت در بازار گوشیهای هوشمند بسیار شدید است.
The stock market crashed due to political instability.
بازار سهام بهدلیل بیثباتی سیاسی سقوط کرد.
stock market
بازار سهام (بورس)
بازار (محل خریدوفروش)
People gather at the market to sell their goods and socialize.
مردم در بازار جمع میشوند تا اجناس خود را بفروشند و با هم معاشرت کنند.
The local market opens every Saturday morning.
بازار محلی هر شنبه صبح باز میشود.
Friday market
جمعه بازار
the wheat market
مظنهی گندم، بازار گندم
انگلیسی آمریکایی سوپرمارکت، فروشگاه مواد غذایی
The new market in town has a wide selection of imported foods.
سوپرمارکت جدید در شهر مجموعهی گستردهای از مواد غذایی وارداتی دارد.
The market is open until 9 p.m. every day.
فروشگاه مواد غذایی هر روز تا ساعت ۹ شب باز است.
اقتصاد متداول در بازار، عرف بازار
This interest rate is in line with current market conditions.
این نرخ بهره با شرایط فعلی بازار هماهنگ است.
Salaries in this company are above the market standard.
حقوقها در این شرکت بالاتر از عرف بازار است.
اقتصاد عرضه کردن به بازار، فروختن (با برنامهریزی و تبلیغات گسترده)
Our company has marketed a number of new products.
شرکت ما چند کالای جدید به بازار عرضه کرده است.
The software company successfully marketed its app to teenagers.
شرکت نرمافزاری، برنامهی خود را با موفقیت به نوجوانان عرضه کرد.
Mina is in the market for a new car.
مینا درصدد خرید اتومبیل جدیدی است.
Many new houses are on the market.
خانههای نو به تعداد زیاد در معرض فروش است.
She has put her house on the market.
خانهاش را برای فروش گذاشته است.
به قیمت روز، به قیمت بازار
به قیمت مستقل از قیمت بازار
خریدار بودن، خواستار خرید چیزی بودن
فروشی بودن، در معرض فروش بودن
برای فروش عرضه کردن
1- بازار خرید و فروش چارپایان 2- (انتقادآمیز) نمایشهایی که در آن بر گیرایی بدنی و جنسی زنان تکیه میشود (مانند مسابقات زیبایی)
نیروهای بازار
انجام تحقیقات بازار
انجام تحقیقات بازار
در بازار سهام سرمایهگذاری کردن، بورس بازی کردن
بخشبندی بازار
سهم بازار
بازار هدف
بازار سیاه
(در بورس سهام) خرید و فروش کردن
گذشتهی ساده market در زبان انگلیسی marketed است.
شکل سوم market در زبان انگلیسی marketed است.
شکل جمع market در زبان انگلیسی markets است.
وجه وصفی حال market در زبان انگلیسی marketing است.
سومشخص مفرد market در زبان انگلیسی markets است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «market» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/market