آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۸ شهریور ۱۴۰۴

    Market

    ˈmɑːrkɪt ˈmɑːkɪt

    گذشته‌ی ساده:

    marketed

    شکل سوم:

    marketed

    سوم‌شخص مفرد:

    markets

    وجه وصفی حال:

    marketing

    شکل جمع:

    markets

    معنی market | جمله با market

    noun countable C1

    اقتصاد بازار (به معنای تقاضا یا مشتری)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    The company is trying to expand into the Asian market.

    این شرکت در تلاش است وارد بازار آسیا شود.

    The market for organic food has grown rapidly in recent years.

    بازار مواد غذایی ارگانیک در سال‌های اخیر به‌سرعت رشد کرده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a meat market

    بازار گوشت

    the city market

    بازار شهر

    a good market for new products

    بازار خوبی برای فرآورده‌های تازه

    The market is dull.

    بازار کساد است.

    the Latin American market

    بازار کشورهای امریکای لاتین

    an active market

    بازار داغ (پر رونق) بازار فعال

    noun countable C2

    اقتصاد بازار (عرصه‌ی تجارت)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    Competition in the smartphone market is extremely intense.

    رقابت در بازار گوشی‌های هوشمند بسیار شدید است.

    The stock market crashed due to political instability.

    بازار سهام به‌دلیل بی‌ثباتی سیاسی سقوط کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    stock market

    بازار سهام (بورس)

    noun countable A2

    بازار (محل خریدوفروش)

    People gather at the market to sell their goods and socialize.

    مردم در بازار جمع می‌شوند تا اجناس خود را بفروشند و با هم معاشرت کنند.

    The local market opens every Saturday morning.

    بازار محلی هر شنبه صبح باز می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Friday market

    جمعه بازار

    the wheat market

    مظنه‌ی گندم، بازار گندم

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی سوپرمارکت، فروشگاه مواد غذایی

    The new market in town has a wide selection of imported foods.

    سوپرمارکت جدید در شهر مجموعه‌ی گسترده‌ای از مواد غذایی وارداتی دارد.

    The market is open until 9 p.m. every day.

    فروشگاه مواد غذایی هر روز تا ساعت ۹ شب باز است.

    adjective

    اقتصاد متداول در بازار، عرف بازار

    This interest rate is in line with current market conditions.

    این نرخ بهره با شرایط فعلی بازار هماهنگ است.

    Salaries in this company are above the market standard.

    حقوق‌ها در این شرکت بالاتر از عرف بازار است.

    verb - transitive

    اقتصاد عرضه کردن به بازار، فروختن (با برنامه‌ریزی و تبلیغات گسترده)

    Our company has marketed a number of new products.

    شرکت ما چند کالای جدید به بازار عرضه کرده است.

    The software company successfully marketed its app to teenagers.

    شرکت نرم‌افزاری، برنامه‌ی خود را با موفقیت به نوجوانان عرضه کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Mina is in the market for a new car.

    مینا درصدد خرید اتومبیل جدیدی است.

    Many new houses are on the market.

    خانه‌های نو به تعداد زیاد در معرض فروش است.

    She has put her house on the market.

    خانه‌اش را برای فروش گذاشته است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد market

    1. noun place, venue for selling goods
      Synonyms:
      store shop business venue outlet stall mart square warehouse booth mall fair exchange supermarket general store bodega corner store grocery store trading post department store shopping mall showroom drugstore variety store chain store deli bazaar souk truck stock exchange co-op dimestore emporium delicatessen
    1. verb package and sell goods
      Synonyms:
      sell retail vend merchandise offer for sale advertise display exchange wholesale barter
      Antonyms:
      buy

    Collocations

    at the market

    به قیمت روز، به قیمت بازار

    away from the market

    به قیمت مستقل از قیمت بازار

    be in the market for

    خریدار بودن، خواستار خرید چیزی بودن

    be on the market

    فروشی بودن، در معرض فروش بودن

    put on the market

    برای فروش عرضه کردن

    Collocations بیشتر

    cattle-market

    1- بازار خرید و فروش چارپایان 2- (انتقادآمیز) نمایش‌هایی که در آن بر گیرایی بدنی و جنسی زنان تکیه می‌شود (مانند مسابقات زیبایی)

    market forces

    نیروهای بازار

    carry out market research

    انجام تحقیقات بازار

    conduct market research

    انجام تحقیقات بازار

    play the stock market

    در بازار سهام سرمایه‌گذاری کردن، بورس بازی کردن

    market segmentation

    بخش‌بندی بازار

    market share

    سهم بازار

    target market

    بازار هدف

    Idioms

    black market

    بازار سیاه

    play the market

    (در بورس سهام) خرید و فروش کردن

    لغات هم‌خانواده market

    • noun
      market, marketing, marketeer, marketeer
    • adjective
      marketable
    • verb - intransitive
      market

    سوال‌های رایج market

    گذشته‌ی ساده market چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده market در زبان انگلیسی marketed است.

    شکل سوم market چی میشه؟

    شکل سوم market در زبان انگلیسی marketed است.

    شکل جمع market چی میشه؟

    شکل جمع market در زبان انگلیسی markets است.

    وجه وصفی حال market چی میشه؟

    وجه وصفی حال market در زبان انگلیسی marketing است.

    سوم‌شخص مفرد market چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد market در زبان انگلیسی markets است.

    ارجاع به لغت market

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «market» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/market

    لغات نزدیک market

    • - markedly
    • - marker
    • - market
    • - market forces
    • - market order
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.