فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Merchandise

ˈmɝːtʃəndaɪs ˈmɜːtʃəndaɪz ˈmɜːtʃəndaɪs ˈmɜːtʃəndaɪz

گذشته‌ی ساده:

merchandised

شکل سوم:

merchandised

وجه وصفی حال:

merchandising

توضیحات:

همچنین می‌توان از merchandize به‌ جای merchandise استفاده کرد.

شکل عامیانه‌ی این لغت در معنای اول: merch

همچنین می‌توان از merchandized به‌جای merchandised و از merchandizing به‌جای merchandising استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal

کالا، مال‌التجاره، اجناس

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

Shops were full of merchandise but nobody had money.

مغازه‌ها از کالا پر بود؛ ولی کسی پول نداشت.

The online shop offers a wide variety of merchandise for fans.

فروشگاه اینترنتی کالاهای متنوعی را برای علاقه‌مندان عرضه می‌کند.

noun uncountable formal

کالا (با لوگوی خاص)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The store offers a wide range of merchandise from the popular movie.

این فروشگاه طیف گسترده‌ای از کالاها با لوگوی خاص را از فیلم محبوب ارائه می‌دهد.

She collected rare merchandise from classic television shows over the years.

او طی سال‌ها، کالاهای کمیاب را از برنامه‌های تلویزیونی کلاسیک جمع‌آوری کرد.

verb - transitive

انگلیسی آمریکایی کسب‌وکار (برای فروش کالا) تبلیغ کردن، بازارپردازی کردن

they soon discovered that merchandising is as important as production

آن‌ها به‌زودی دریافتند که بازارپردازی همان‌قدر مهم است که فرآوری

They plan to merchandise their handmade crafts at the art fair next month.

آن‌ها قصد دارند ماه آینده صنایع دستی خود را در نمایشگاه هنری بازارپردازی کنند.

verb - intransitive verb - transitive

تجارت کردن، دادوستد کردن، خریدوفروش کردن

Cars are merchandised through a network of dealers.

اتومبیل‌ها از طریق شبکه‌ای از عاملین دادوستد می‌شوند.

They decided to merchandise the seasonal items at discounted prices.

آن‌ها تصمیم گرفتند اقلام فصلی را با قیمت‌های تخفیف‌دار خریدوفروش کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد merchandise

  1. noun goods for sale
    Synonyms:
    product wares goods stock stuff commodity produce material line vendible effects staple number job lot seconds truck
  1. verb sell goods
    Synonyms:
    sell trade deal in retail market vend distribute promote advertise publicize wholesale buy and sell do business in traffic in
    Antonyms:
    buy

ارجاع به لغت merchandise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «merchandise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/merchandise

لغات نزدیک merchandise

پیشنهاد بهبود معانی