۷۰٪ تخفیف نوروزی تا ۷ فروردین ۱۴۰۴ - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Commodity

kəˈmɑːdət̬i kəˈmɒdəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    commodities

معنی و نمونه‌جمله

noun countable C1
وسیله مناسب، متاع، کالا، جنس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Labor is bought and sold like any other commodity.
- کار مانند هر کالای دیگری خرید و فروش می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commodity

  1. noun merchandise, possession
    Synonyms:
    thing object product property goods material article belonging possession asset ware stock produce merchandise line chattel vendible specialty

ارجاع به لغت commodity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commodity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commodity

لغات نزدیک commodity

پیشنهاد بهبود معانی