آخرین به‌روزرسانی:

Commodity

kəˈmɑːdət̬i kəˈmɒdəti

شکل جمع:

commodities

معنی و نمونه‌جمله

noun countable C1

وسیله مناسب، متاع، کالا، جنس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Labor is bought and sold like any other commodity.

کار مانند هر کالای دیگری خرید و فروش می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commodity

  1. noun merchandise, possession
    Synonyms:
    thing object product property goods material article belonging possession asset ware stock produce merchandise line chattel vendible specialty

سوال‌های رایج commodity

شکل جمع commodity چی میشه؟

شکل جمع commodity در زبان انگلیسی commodities است.

ارجاع به لغت commodity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commodity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commodity

لغات نزدیک commodity

پیشنهاد بهبود معانی