امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Belonging

American: bɪˈlɔːŋɪŋ British: bɪˈlɒŋɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    belonged
  • شکل سوم:

    belonged
  • سوم‌شخص مفرد:

    belongs
  • شکل جمع:

    belongings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
متعلقات، وابسته‌ها (به‌صورت جمع)، متعلقات و اموال، دارایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I packed my belongings and left.
- چیزهایم را بستم و رفتم.
- Her belongings were entirely destroyed in the fire.
- همه‌ی مایملک او در آتش‌سوزی از بین رفت.
- a sense of belonging to this land
- احساس وابستگی به این آب و خاک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد belonging

  1. noun sense of security in friendship
    Synonyms: acceptance, affinity, association, attachment, inclusion, kinship, loyalty, rapport, relationship
    Antonyms: antipathy, insecurity

ارجاع به لغت belonging

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «belonging» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/belonging

لغات نزدیک belonging

پیشنهاد بهبود معانی