وابستگی، پیوستگی، قوم و خویش سببی، نزدیکی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I have a strange sense of affinity with Iran.
من احساس پیوند عجیبی نسبت به ایران دارم.
Prehistoric man has close affinities with modern humans.
انسان ماقبل تاریخ شباهتهای زیادی با انسان امروزی دارد.
An indescribable affinity has kept Hossein and Parvin close together.
علاقهی متقابل غیرقابل وصفی حسین و پروین را به هم نزدیک نگه داشته است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «affinity» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/affinity