امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Relation

rɪˈleɪʃn rɪˈleɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    relations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
رابطه، نسبت، وصل، نزدیکی، وابستگی، ارتباط، شرح

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a priest's relation of his journeys through Africa
- شرح سفرهای یک کشیش در آفریقا
- the relation of dream and reality
- وابستگی خواب به واقعیت
- the relation of father to son
- رابطه‌ی پدر و پسری
- the relation of the members of a tribe
- پیوستگی اعضای قبیله
- political and commercial relations
- روابط سیاسی و بازرگانی
- one of my close relations
- یکی از خویشاوندان نزدیک من
- in relation to his own family
- در رابطه با خانواده‌ی خودش
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد relation

  1. noun connection, family connection
    Synonyms: affiliation, affinity, alliance, association, consanguinity, kin, kindred, kinship, kinsperson, liaison, propinquity, relationship, relative, sibling, similarity

Collocations

لغات هم‌خانواده relation

ارجاع به لغت relation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «relation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/relation

لغات نزدیک relation

پیشنهاد بهبود معانی