با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Consanguinity

ˌkɑːnsæŋˈɡwɪnət̬i ˌkɒnsæŋˈɡwɪnəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
خویشی صلبی، قوم وخویشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- bonds of consanguinity
- رشته‌های قرابت خانوادگی
- the consanguinity of some religions
- قرابت برخی مذاهب با یکدیگر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد consanguinity

  1. noun family relationship
    Synonyms: affiliation, affinity, agnate, blood-relationship, brotherhood, cognate, connection, family tie, filiation, kin, kindred, kindredship, kinship, lineage, race, sisterhood, strain

ارجاع به لغت consanguinity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «consanguinity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/consanguinity

لغات نزدیک consanguinity

پیشنهاد بهبود معانی