با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Race

reɪs reɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    raced
  • شکل سوم:

    raced
  • سوم‌شخص مفرد:

    races
  • وجه وصفی حال:

    racing
  • شکل جمع:

    races

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
مسابقه، رقابت، مبارزه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a running race
- مسابقه‌ی دو
- The presidential race has just started.
- مبارزه‌ی انتخاباتی برای ریاست‌جمهوری تازه شروع شده است.
- a race for mayor
- رقابت برای شهردار شدن
- a race for power
- مبارزه بر سر قدرت
- In London he attended the races.
- در لندن به مسابقات (اسب‌دوانی) رفت.
- horse race
- مسابقه‌ی اسب‌دوانی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
گردش، دور، دوران، مسیر
noun countable
نژاد، نسل، تبار، طایفه، قوم، طبقه
- the impoverished descendants of a noble race
- بازماندگان فقیر یک دودمان اشرافی
- the Anglo-Saxon race
- نژاد انگلوساکسون
- the Aryan race
- نژاد آریایی
- the white race
- نژاد سفید
verb - intransitive
مسابقه دادن
- Eight horses will race for the golden cup.
- هشت اسب برای کاپ طلا مسابقه خواهند داد.
verb - intransitive
دویدن، به‌ سرعت رفتن
- We are racing (against) the clock.
- داریم باسرعت هرچه تمام‌تر کار می‌کنیم.
- My mind raced ahead to guess what she would say next.
- مغزم به سرعت کار افتاد تا حرف بعدی او را حدس بزنم.
- When shooting started, we raced toward the shelter.
- وقتی که تیراندازی شروع شد به طرف پناهگاه دویدیم.
verb - transitive
در مسابقه شرکت کردن، مسابقه دادن
- This is the first time I have raced this horse.
- اولین‌ باری است که این اسب را در مسابقه شرکت داده‌ام.
- He offered to race me to the big tree.
- پیشنهاد کرد که تا درخت بزرگ با من مسابقه‌ی دو بدهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد race

  1. noun pursuit; running, speeding
    Synonyms: chase, clash, clip, competition, contention, contest, course, dash, engagement, event, go, marathon, match, meet, relay, rivalry, run, rush, scurry, sprint, spurt
  2. noun ethnic group
    Synonyms: blood, breed, clan, color, cultural group, culture, family, folk, house, issue, kin, kind, kindred, line, lineage, nation, nationality, offspring, people, progeny, seed, species, stock, strain, tribe, type, variety
  3. noun stream, river
    Synonyms: branch, brook, creek, duct, gill, raceway, rill, rindle, rivulet, run, runnel, sluice, tide
  4. verb run, speed in competition
    Synonyms: boil, bolt, bustle, career, chase, compete, contest, course, dart, dash, fling, fly, gallop, haste, hasten, hie, hurry, hustle, lash, outstrip, plunge ahead, post, pursue, rush, scamper, scramble, scud, scuttle, shoot, skim, sprint, spurt, swoop, tear, whisk, wing

Collocations

لغات هم‌خانواده race

ارجاع به لغت race

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «race» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/race

لغات نزدیک race

پیشنهاد بهبود معانی