گذشتهی ساده:
racedشکل سوم:
racedسومشخص مفرد:
racesوجه وصفی حال:
racingشکل جمع:
racesمسابقه، رقابت، مبارزه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
a running race
مسابقهی دو
The presidential race has just started.
مبارزهی انتخاباتی برای ریاستجمهوری تازه شروع شده است.
a race for mayor
رقابت برای شهردار شدن
a race for power
مبارزه بر سر قدرت
In London he attended the races.
در لندن به مسابقات (اسبدوانی) رفت.
horse race
مسابقهی اسبدوانی
نژاد، نسل، تبار، طایفه، قوم، طبقه
the impoverished descendants of a noble race
بازماندگان فقیر یک دودمان اشرافی
the Anglo-Saxon race
نژاد انگلوساکسون
the Aryan race
نژاد آریایی
the white race
نژاد سفید
مسابقه دادن
Eight horses will race for the golden cup.
هشت اسب برای کاپ طلا مسابقه خواهند داد.
دویدن، به سرعت رفتن
We are racing (against) the clock.
داریم باسرعت هرچه تمامتر کار میکنیم.
My mind raced ahead to guess what she would say next.
مغزم به سرعت کار افتاد تا حرف بعدی او را حدس بزنم.
When shooting started, we raced toward the shelter.
وقتی که تیراندازی شروع شد به طرف پناهگاه دویدیم.
در مسابقه شرکت کردن، مسابقه دادن
This is the first time I have raced this horse.
اولین باری است که این اسب را در مسابقه شرکت دادهام.
He offered to race me to the big tree.
پیشنهاد کرد که تا درخت بزرگ با من مسابقهی دو بدهد.
نژاد بشر، آدمیزاد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «race» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/race