امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Offspring

ˈɑːfsprɪŋ ˈɒfˌsprɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    offspring

توضیحات

همچنین می‌توان از شکل جمع offsprings به‌ جای offspring استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
فرزند، اولاد، نسل، سلاله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a mother of numerous offspring
- مادری که بچه‌های متعددی دارد
- Adam and Eve and their offspring
- آدم و حوا و نسل آن‌ها
noun countable
نتیجه، حاصل، پیامد، دستاورد
- The atomic bomb is an offspring of modern physics.
- بمب اتمی دستاورد فیزیک نوین است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد offspring

  1. noun child, children
    Synonyms: baby, bambino, brood, chip off old block, cub, descendant, family, generation, heir, heredity, issue, kid, lineage, offshoot, posterity, produce, progeniture, progeny, pup, scion, seed, spawn, succession, successor, young
    Antonyms: parent

ارجاع به لغت offspring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «offspring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/offspring

لغات نزدیک offspring

پیشنهاد بهبود معانی