گذشتهی ساده:
cubbedشکل سوم:
cubbedسومشخص مفرد:
cubsوجه وصفی حال:
cubbingشکل جمع:
cubsبچه شیر، بچه پستانداران گوشتخوار، توله، اخور، توله زاییدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a tiger and its cubs
پلنگ و بچههایش
a lion cub
بچه شیر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cub» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cub