فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Kid

kɪd kɪd

گذشته‌ی ساده:

kidded

شکل سوم:

kidded

سوم‌شخص مفرد:

kids

وجه وصفی حال:

kidding

شکل جمع:

kids

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

کودک، بچه، کوچولو

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

He took his kids to the zoo.

او بچه‌هایش را به باغ وحش برد.

a few college kids and I

من و چند بچه‌ی دانشگاهی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

You're still a kid!

تو هنوز هم بچه‌ای!

noun countable

بزغاله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun countable

چرم بزغاله

adjective

کوچک، کوچولو

my kid sister

خواهر کوچک من

verb - transitive

دست انداختن، مسخره کردن

They kidded him into thinking that he had won the lottery.

او را گول زدند که برنده‌ی لاتاری شده است.

They used to kid me about my big nose.

آن‌ها مرا به‌دلیل دماغ بزرگم دست می‌انداختند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He is not hurt, he's only trying to kid us.

او طوری نشده است، فقط می‌خواهد ما را دست بیندازد.

verb - intransitive

شوخی کردن

No kidding!

نه‌بابا! راستی! بی‌شوخی!

Are you kidding?

شوخی می‌کنی؟ راست می‌گی؟ جدی؟

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kid

  1. noun young person
    Synonyms:
    child youth teenager boy girl youngster infant baby lad lass son daughter little one juvenile tot bairn
    Antonyms:
    adult
  1. verb fool, ridicule
    Synonyms:
    trick joke tease dupe mock rib rag bother hoax jest gull spoof josh banter beguile delude hoodwink cozen jape roast flimflam make fun of make sport of pretend jolly fun bamboozle razz
    Antonyms:
    be serious

Phrasal verbs

kid around

مسخره‌بازی درآوردن، شوخی خرکی کردن، الم‌شنگه راه انداختن

ارجاع به لغت kid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kid

لغات نزدیک kid

پیشنهاد بهبود معانی