با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Girl

ɡɜːrl ɡɜːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    girls

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • countable A1
    دختر، دختربچه، دوشیزه
    • - Finally, he married the girl of his dreams.
    • - بالأخره با دختر رؤیایی خود ازدواج کرد.
    • - two school girls
    • - دو دختر مدرسه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد girl

  1. noun young female person
    Synonyms: adolescent, damsel, daughter, lady, lassie, mademoiselle, Ms, schoolgirl, she, teenager, young lady, young woman
    Antonyms: boy

ارجاع به لغت girl

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «girl» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/girl

لغات نزدیک girl

پیشنهاد بهبود معانی