با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Lady

ˈleɪdi ˈleɪdi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ladies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
بانو، خانم، زوجه، رئیس خانه (زن)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- ladies and gentlemen...
- خانم‌ها و آقایان...
- That lady is my former teacher.
- آن خانم معلم سابق من است.
- Lady, please sit down and let me speak!
- خانم، لطفاً بنشینید و بگذارید حرفم را بزنم!
- a rich lady
- زن پولدار
- My mother was truly a lady.
- مادرم واقعاً خانم بود.
- Lady Jane Grey
- لیدی جین گری
- a lady barber
- پیراشگر زنانه
- A lady friend of yours phoned.
- یک خانمی که دوست شما است تلفن زد.
- ladies' room
- مستراح زنانه
- a ladies' bathing suit
- لباس شنای خانم‌ها (زنانه)
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lady

  1. noun woman
    Synonyms: adult, babe, bag, baroness, bitch, broad, butterfly, contessa, countess, dame, doll, duchess, empress, female, gal, gentlewoman, girl, little woman, mama, mare, matron, missus, mistress, noblewoman, old bag, old lady, old woman, petticoat, princess, queen, queen bee, rib, squaw, sultana, weaker sex
    Antonyms: man

ارجاع به لغت lady

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lady» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lady

لغات نزدیک lady

پیشنهاد بهبود معانی