شکل جمع:
femalesزنانه، وابسته به زنان
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
female donkey
ماچه الاغ
a female dog
سگ لاس، ماده سگ
This music has been composed for female voices.
این موسیقی برای آواز زنانه تدوین شده است.
a female pilot
خلبان زن
female thread
رزوهی داخلی
The room was full of well-dressed females.
اتاق پر از زنان خوشلباس بود.
(در لوله کشی و نجاری و مکانیکی) مادگی
a female plug
دوشاخهی ماده
بیبساک، بیپرچم، مادینه، مادگانی
زن، دختر، مؤنث، جنس ماده، جانور ماده
The female members of the audience stood up.
زنان حاضر در جلسه برخاستند.
All of the professors are female.
همهی استادان زن هستند.
Female birds lay eggs.
پرندگان ماده تخم میگذارند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «female» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/female