فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Feminine

ˈfemɪnɪn ˈfemɪnɪn

صفت تفضیلی:

more feminine

صفت عالی:

most feminine

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C1

(دستور زبان) جنس زن، مربوط به جنس زن، مؤنث، مادین، زنان

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

The feminine of the word "poet" is "poetess."

مؤنث واژه‌ی «شاعر» می‌شود «شاعره».

"her" is a feminine pronoun.

"she" عبارت‌است‌از: یک ضمیر مادین (مؤنث).

adjective noun

زنانه، زن‌منش، ظریف و لطیف، مادگانی، مادگانه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

She had a soft feminine voice.

او صدایی ملایم و زنانه داشت.

be feminine

زنانه باش

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد feminine

  1. noun, adjective womanly
    Synonyms:
    womanhood womanliness gynic womanish effeminate fertile gender effete
    Antonyms:
    masculinity

ارجاع به لغت feminine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «feminine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/feminine

لغات نزدیک feminine

پیشنهاد بهبود معانی