با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Feminine

ˈfemɪnɪn ˈfemɪnɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more feminine
  • صفت عالی:

    most feminine

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C1
(دستور زبان) جنس زن، مربوط به جنس زن، مؤنث، مادین، زنان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The feminine of the word "poet" is "poetess."
- مؤنث واژه‌ی «شاعر» می‌شود «شاعره».
- "her" is a feminine pronoun.
- "she" عبارت‌است‌از: یک ضمیر مادین (مؤنث).
noun adjective
زنانه، زن‌منش، ظریف و لطیف، مادگانی، مادگانه
- She had a soft feminine voice.
- او صدایی ملایم و زنانه داشت.
- be feminine
- زنانه باش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد feminine

  1. noun, adjective womanly
    Synonyms: effeminate, effete, fertile, gender, gynic, womanhood, womanish, womanliness
    Antonyms: masculinity

ارجاع به لغت feminine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «feminine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/feminine

لغات نزدیک feminine

پیشنهاد بهبود معانی