صفت تفضیلی:
more fertileصفت عالی:
most fertileحاصلخیز، بارور (خاک یا زمین)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
The fertile fields stretched as far as the eye could see.
مزارع حاصلخیز تا جایی که چشم کار میکرد ادامه داشتند.
They moved to a region with fertile plains and plenty of water.
آنها به منطقهای با دشتهای حاصلخیز و آب فراوان نقل مکان کردند.
the fertile soil of Khuzestan
خاک بارور خوزستان
the sun's fertile warmth
گرمای گشنآور خورشید
پربار، بارور، پرثمر، زایا (گیاهان، حیوانات و انسانها)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This apple tree is very fertile.
این درخت سیب بسیار پربار است.
Zoologists studied the reproductive habits of fertile elephants.
جانورشناسان عادات تولیدمثل فیلهای زایا را بررسی کردند.
Overly fertile families add to overpopulation.
خانوادههای بسیار پربچه (مسئلهی) ازدیاد جمعیت را تشدید میکنند.
قابل رویش، قابل رشد، نطفهدار، بارور (دانه یا تخم)
A fertile egg contains all the genetic material to form a new life.
تخم بارور حاوی تمام مواد ژنتیکی لازم برای شکلگیری زندگی جدید است.
We examined the seeds under a microscope to check which ones were fertile.
ما بذرها را زیر میکروسکوپ بررسی کردیم تا ببینیم کدامیک قابل رویش هستند.
a fertile egg
تخممرغ نطفهدار
خلاق، پویا، پرورشگر (ذهن یا تخیل)
He’s known for his fertile brain and innovative thinking.
او بهخاطر ذهن پویا و تفکر نوآورانهاش شناخته میشود.
A fertile mind can turn simple things into masterpieces.
ذهنی خلاق میتواند چیزهای ساده را به شاهکار تبدیل کند.
the fertile mind of a genius
فکر آفرینندهی یک نابغه
تخیل قوی/بارور
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fertile» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fertile