امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Flowering

American: ˈflaʊərɪŋ British: ˈflaʊərɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    flowered
  • شکل سوم:

    flowered
  • سوم‌شخص مفرد:

    flowers

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
گلدار، شکوفه‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the flowering of Persian poetry in the last fifty years
- شکوفایی شعر فارسی در پنجاه سال اخیر
- a flowering plant
- گیاه گل‌آور
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flowering

  1. verb To be in one's prime
    Synonyms:
    shining flourishing
  1. verb Produce or yield flowers
    Synonyms:
    blossoming blooming blowing efflorescing opening
    Antonyms:
    fading drooping sagging closing dying shrivelling shrinking
  1. noun The time and process of budding and unfolding of blossoms
    Synonyms:
    blossoming unfolding florescence inflorescence anthesis efflorescence
  1. adjective Having a flower or bloom
    Synonyms:
    abloom florescent flourishing in-bloom inflorescent phænogamian.--n. inflorescenc phænogamous
    Antonyms:
    flowerless

لغات هم‌خانواده flowering

ارجاع به لغت flowering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flowering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flowering

لغات نزدیک flowering

پیشنهاد بهبود معانی