مردنی، درحال نزع، مردن، مرگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a dying man
مرد در حال مرگ
a dying fire
آتش رو به خاموشی
the dying day
روز در حال اتمام
his dying words
آخرین حرفهای او
His children promised to fulfill his dying wishes.
فرزندانش قول دادند خواستههای دم مرگ او را به اجرا درآورند.
living and dying
زیستن و مردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dying» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dying