فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dying

ˈdaɪɪŋ ˈdaɪ-ɪŋ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb

مردنی، درحال نزع، مردن، مرگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

a dying man

مرد در حال مرگ

a dying fire

آتش رو به خاموشی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the dying day

روز در حال اتمام

his dying words

آخرین حرف‌های او

His children promised to fulfill his dying wishes.

فرزندانش قول دادند خواسته‌‌های دم مرگ او را به اجرا درآورند.

living and dying

زیستن و مردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dying

  1. adjective failing, expiring
    Synonyms:
    fading going declining passing perishing sinking decaying withering moribund doomed expiring vanishing mortal fated disintegrating giving up the ghost on last leg at death’s door in extremis at end of rope one foot in grave
    Antonyms:
    living growing developing reviving

ارجاع به لغت dying

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dying» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dying

لغات نزدیک dying

پیشنهاد بهبود معانی